مهرماه 87 - زیگورات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیگورات

 

همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است : خداى سبحان فرماید « تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید ، و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید . » و آن که بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

بحران مالی جهان و رابطه آن با فلسطین

این که بگوییم مردم فلسطین به طور مستقیم عامل این بحران شدند شاید خنده دار باشد ولی خدای مردم فلسطین و سنتهای الهی دیگر شوخی نیست مردمی که حدود یک سال است تحت محاصره مالی قرار گرفته اند انسان به یاد شعب ابی طالب و مقاومت پیامبر گرامی اسلامی صله علی الله علیه و آله در مقابل کفار می اندازد که در نهایت این مقاومت ها بود که سرانجام آن پیروزی نبی اکرم بود این که کشوری به زور قدرت مادی کشوری را تحت فشار تحریم قرار دهد در نهایت نتیجه آن به خودشان بر می گردد
نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

عصر آکواریوس (قسمت دوم)

در هر سال نجومی [دوره 26 هزارساله]، یک نسل چهار فصل یا عصر را پشت سر می‌گذارد: در عصر طلا، هیچ یک از انسانها ایگویی ندارند. ایگوها با عصر نقره شروع شده و نور رمزی شروع به کاهش می‌کند تا پس از عصر مس در عصر آهن با رشد کامل ایگوها کاملاً از بین برود. این ارتباط بین ایگو و چهار فصل با لمورین‌ها آغاز شد و در نسل‌های آتلانتین‌ها و آریایی‌ها هم اتفاق افتاد.

چون عصر آهن یک تمدن در انتهای سال نجومی رخ می‌دهد، هر نسل در این عصر به انتهای خود می‌رسد. این می‌تواند به عنوان پاکسازی زمین از بشریت فاسد تلقی شود. هر نسل تنها در یک سال نجومی وجود دارد اما بین انتهای یک نسل و ابتدای نسل بعد ممکن است هزاران یا میلیونها سال فاصله باشد. اما چگونه باید یک نسل از بین برود؟

حادثه کیهانی بسیار مهمی هربار که زمین وارد مجمع‌الکواکب آکواریوس می‌شود اتفاق می‌افتد که مسول یک آسیب طبیعی بزرگ برای زمین و پایان دوره یک نسل است. در انتهای هر سال نجومی و بعد از وارد شدن به آکواریوس، مدار زمین به مدار سیاره‌ای دیگر در منظومه خورشیدی تایلر نزدیک می‌شود. در عرفان به این سیاره هرکولوبوس گفته می‌شود که 600 برابر اندازه زمین است و همینکه مدار دو سیاره به هم نزدیک می‌شود میدان‌های گرانش و مغناطیسی این دو به هم نیرو وارد می‌کنند. هرکولوبوس هرگز با زمین برخورد نمی‌کند ولی به دلیل جرم زیاد آن نیروی گرانشی بزرگی به زمین وارد می‌کند که باعث فجایعی مثل فوران آتشفشانها، زمین‌لرزه‌ها، امواج جزرومدی، تندبادها و غیره در زمین می‌شود.

گرانش قوی هرکولوبوس همچنین باعث تغییر جهت محور چرخشی زمین می‌شود. هم‌اکنون این محور نسبت به صفحه اکلیپتیک (صفحه مدار زمین حول خورشید) 23 درجه انحراف دارد که با نزدیک شدن هرکولوبوس این کجی بیشتر خواهد شد. همچنانکه هم‌اکنون حوادث طبیعی بیشتر از گذشته است با نزدیک شدن هرکولوبوس این حوادث سرعت بیشتری خواهد گرفت. نسل‌های اولیه از این حادثه نگران نبودند زیرا دچار انحطاط نشده بودند. پروتوپلاسماتیک‌ها و هایپربولین‌ها قدرت‌های خارق‌العاده داشتند و در هنگام این اتفاق خود را در بعد چهارم وارد کردند. بخش فاسد نشده لمورین‌ها نیز چنین کردند ولی بخش دیگر نابود شدند. بخش بزرگی از آتلانتین‌ها نیز با تغییر جهت محور چرخشی زمین و به زیر آب رفتن خشکی‌های زمین هلاک شدند و تنها بخش کوچکی نجات یافتند. به دلیل انحطاط مفرط نسل آریایی‌ها تنها عده کمی از تحولات پیش‌رو نجات خواهند یافت.

سامائل به طور آشکار از دوره آخرالزمان صحبت می‌کند و بیان می‌کند تنها کسانی که نیمی از ایگوهای خود را حذف کرده‌اند به جایی برده خواهند شد تا از آسیب محفوظ بمانند. آنها پس از مشاهده حادثه به حذف ایگوهای خود ادامه خواهند داد تا بذر نسل ششم را فراهم کنند. به کسانی که ایگوهای خود را به طور کامل پاک نکرده‌اند اجازه زندگی روی زمین در عصر طلایی نسل ششم داده نخواهد شد. این دلیل آشکار و عمومی شدن تعالیم عرفان است که همیشه به صورت رمز باقی مانده بود.

طبق تعالیم سامائل برای حذف ایگوها و بیدار کردن خودآگاهی باید به تمرین سه اصل انقلاب خودآگاهی پرداخت که اساس کار رمزی عرفان است. با تمرین این سه کلید خواهیم توانست آنتروپولوژی عرفانی را خودمان به روش مستقیم و تجربی اثبات کنیم.

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

اقتصاد آمریکا یک قدم تا فروپاشی

هنگامی که گروه اقتصادی فعلی دولت آمریکا برای تداوم رشد اقتصادی سیاست تزریق پول به شبکه بانکی به منظور ارائه وام به مردم با هدف تحریک تقاضا را ادامه داد این اقدام دولت مردان از آنجا که این پول صرف واردات می شد اثر چاپ این پول­های بدون پشتوانه نا چیز بوده و تورم زا هم نبود. اما اکنون اوضاع تغییر کرده است دلارهای صادراتی آمریکا کانون اصلی رشد سریع اقتصادی کشورهای آسیایی خصوصاً چین و هند شدند. به عبارتی از آنجا که عرضه دلار در خارج از مرزهای ایالات متحده از میزان تقاضای کشورهای آسیایی فراتر رفت این کشورها دلار اضافی را به کشورهای غربی به صورت وام و اعتبار بازگرداندند. این مسئله بانکهی امریکایی و انگلیسی را قادر ساخت که بخش­های داخلی نظیر مسکن ، خودرو و دیگر مصارف عمومی کشورهای خود ، نقدینگی را از طریق وام تهیه کنند. اما  هر ساله بدهی های بانکها و موسسات مالی این کشورها افزایش یافت و متقابلاً هزینه بازپرداخت این بدهی ها نیز بیشتر شد. این مسئله اکنون به حدی رسیده که آمریکا دیگر نمی­تواند با استقراض فوری و استفاده از دلارهای سرگردان خارجی مشکل بدهی­های خود را مجدداً فرو بخواباند.

این بحران وقتی مشهود شد که بدهی­های انباشته شده از قبل به حد غیر قابل کنترلی رسید و هزینه بازپرداخت آن نیز افزایش یافت اما در مقابل سطح درآمد واقعی رشدی نداشت حتی به علت افزایش تورم سطح درآمدها کاهش یافت در نتیجه وام گیرندگان با توجه به کاهش سطح واقعی درآمدشان دیگر قادر به باز پرداخت وامهای خود یا پرداخت جرائم دیرکرد نبودند. متعاقباً موسسات مالی که به آسانی به این عده وام داده­اند اکنون قادر به وصول مطالبات خود نیستند . وام گیرندگانی هم که قادر به بازپرداخت بدهی­های خود نیستند یکی پس از دیگری اعلام ورشکستگی می­کنند.

این مسئله باعث شد موسسات مالی مجبور شوند برای جبران زیان های خودبرای مصادره اموال بدهکاران اقدام کنندکه عدم توفیق در این راهکار نیز موجب شدموسسات مالی امریکایی به طلبکاران خارجی خود اعلام کنند که قادر به بازپرداخت مطالبات آنان نیستند این مشکل و وقتی بدتر شد که بسیاری از موسسات مالی با تکیه بر وثایقی که از وام گیرندگان دریافت کرده بودند اقدام به سرمایه گذاری در بازار اوراق بهادار کردند و  مشکلی که الان بروز کرده این است که با سقوط ارزش دارایی های مالی و اوراق بهادار این موسسات مالی از لحاظ فنی ورشکسته شده­اند.

بنابراین بانک مرکزی آمریکا برای ممانعت از ورشکستگی حقوقی این موسسات اقدام به چاپ پول کرد و آن را در اختیار بانک ها قرار داد تا همچنان به مصرف کنندگان وام دهند تا بدین طریق از سقوط اقتصاد آمریکا جلوگیری کند،چرا که در غیر این صورت ورشکستگی بانکهای تجاری و مصرف کنندگان دور از انتظار نبود. اما درصورتی که این بحران بی اعتمادی جهانی نسبت به اقتصاد آمریکا همچنان ادامه داشته باشد سقوط این کشور دور از ذهن به نظر نمی رسد


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

یک معیار

 کسی که سعی می‌کند وظایف خود را به بهترین نحو انجام دهد می‌تواند در مسیر وارد شود.

سامائل


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

یک کتاب

                                                 

راز (تفسیری از اشو بر داستان‌های صوفیان)

ترجمه محسن خاتمی

انتشارات فراروان

 "انسانی که می‌خواهد واقعیت را بشناسد، تماشا می‌کند. تمامی راه‌های ممکن نفس را نظاره خواهد کرد. با تماشای مکرر تمامی شیوه‌های نفس، ادراکی بزرگ برخواهد خاست. روزی ناگهان تو تمام بازی‌های نفس را دیده‌ای. در خود آن دیدن، شدن از میان خواهد رفت. شدن سایه نفس است. شدن روش نفس است. آنوقت است که تو دیگر نمی‌خواهی یک قدیس شوی، آنگاه نمی‌خواهی معمولی بشوی، نمی‌خواهی فروتن شوی، نمی‌خواهی هیچ چیز بشوی. حتی نمی‌خواهی خداگونه بشوی. چیزی نیست تا بخواهی آن بشوی..."

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه

یک شب سر در جیب مراقبت فروبرده بودم و زانوی اندوه در بغل گرفته که استاد ما آمد و گفت زانوی اندوه از بغل واگیر که اندر بغل چیز دیگری به. لبخندی زدم و گفتم مثلاً چه؟ گفت زانوی غم.

 همینکه لبخندم پژمرد گفتم مرا تفاوت اندوه و غم چندان روشن نیست. گفت اندوه باید که دیس‌اینتگریت کنی! خنده‌ای زدم و گفتم اینتگریت دانم چیست این که الان گفتی مشتق است؟ گفت بی‌مزگی مکن که کار بی‌غمان است، در تجزیت اندوه و هرآنچه از احساسات است باید اول که ماهیتش بشناسی. بدان که اندوه از نبود ایمان است بر قوانین، ورنه جایی که هرچیز بر طبق قاعده است و هر کنشی را واکنشی، اندوه چه باید خورد؟

گفتم اندوه بر حال خود می‌خورم نه واکنش. گفت گر خطایی کرده‌ای باید که تکرار نکنی که زندگی‌ها درس گرفتن از تجربه است.

 گفتم غم؟ گفت آن در مرتبت تو نباشد که کودکان را غم ندهند. گفتم کم! گفت نگاهت از آنجا که بودی فراتر گیر و افق خویش بنگر. همچنانکه زانوان در بغل داشتم بر مولاداهارای خویش نیم‌نظری انداختم که ادامه داد: اگر آن مشتق که گفتی بدانی چیست بر حال خود محاسبت کنی و آینده‌ات با آن ببینی غمت در دل نشیند.

با این سخن سیل اندوه در دلم برفت و اشکم راه دیده ببست و دگر استاد ندیدم.

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

موسیقی

اگر هیچگاه تحمل شنیدن تکنوازی جلیل شهناز در اصفهان، ابوعطا... را نداشته‌ای! پس برو و جان به جان‌آفرین تسلیم کن!

بلسبوب بتهوون را می‌ستاید که او بدن استرال خورشیدی داشت و اثرش چنان بود...

من فکر می‌کنم اگر او موسیقی ایرانی را شنیده بود نظر دیگری هم داشت.

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:44 صبح

تنها   کنار پنجره نشستم.بعد از ظهر یک روز بد یک روز زیبا ولی بد.

دلم گرفته یک دست نا مریی انگشتها ش رو توی گلوم فرو کرده . دارم خفه می شم می خوام دست نا مریی رو از خودم جدا کنم.  وقتی نگاش می کنم ،می شناسمش. دست های خودمه.خودم ، خودم را دارم خفه می کنم. اسمون ابریه ، من عاشق اسمون ابری بودم ولی امروز چرا این طوری شدم.؟ شاید یاد سال گذشته حالمو گرفته ؟ اره، شاید یاد بابا دوباره داره  دلمو می سزونه ؟ آه که چه قذر دلم هوای بابا رو کرده. آه که چه قدر زود  گذشت.

اتش سوزیه شب یلدا

شیرین بود شب خیلــــــــــــــــــــــــــــــی شیرینی بود . نه ، من دلم کسیو نمی خواد.دلم تو رو می خواد. حتی دیکه دلم بابا رو هم نمی خواد. دلم تو رو می خواد اگه تو باشی بابا هم هست.

صورتم داغ داغ .توی صورتم اتیش با رنگ سرخی برای خودش نقاشی می کشه. دارم می لرزم و می سوزم. من آتیش و یخ رو با هم احساس می کنم.

لعنتی دا رم خفه می شم. کی این پنجره ها رو می بنده ؟ باز کنید پنجره ها رو .دارم می سوزم باید برم بیرون. می خوام برم . از پنجره می بینم که شاخه درخت مو همسایه حین دید زدن درخت انار حیات خونه ما با اومدن  سرما غا فلگیر شده و با خوشه انگورش روی دیوار  گیر افتاده.شاید تا سرما اومده از ترس این که ما دیدیمش مرده. دلم به حال خوشه انگور سوخت. طفلی هیچ وقت دستی رو لمس نکرده و حالا هم شده کشمش. دلم کشمش می خواد. بیرون هم شده خاکستری من خاکستر ی رو دوست دارم.

حالا کنار در باز روی صندلی نشستم.دارم یخ می زنم . گلای روی  نرده دارن نگاهم می کنند. می بینم که گل یخ داره میخنده بهم  ،  ولی گل شمعدانی چیزی رو از طرف من احساس کرده اون از من می ترسه.سه تا دمپایی رو تراس افتادن. یک جفت که همو خیلی دوست دارن سرشونو به هم چسبوندنو بی شرمانه رو شون به من ،  به هم بوسه هدیه می دن خوش به حالشون اونا تو این سرما کنار هم از همه چیز فارق. اون یکی که تنها ست داره به بند رخت نگاه می کنه. داره به ادمایی که روی بند رخت تاب می خورن نگاه می کنه شاید اونم حسرت ادمارو می خوره. نه دمپایی تنها نگاهش  به یه گلدون تنهاست. وای خدای من. اون داره به یه گل مرده نگاه می کنه. به گلی که من خیلی دوسش داشتم. چرا باید بمیره ؟

اون گل مرده ولی دو تا من و یه داداش داریم روی جسدش تاب بازی می کنیم.وقتی باد لباسا رو تاب می ده دل من می لرزه. باد سردی به صورتم می خوره ولی من می سوزم.

دو تا  من کناره مامان  تاب می خورن .

سکوت ، صدای غار غار یک کلاغ و بعد صدای هیاهوی کلاغ هایی که روی آنتن همو کنار می زنن تا خودشون آوازشونو روی آنتن بخونند . این روز ها حتی آنتن ها هم در امان نیستند. چه روزگاری شده ، یه لحظه دیدم که یک کلاغ با یه چیز گرد رو سرش اومد بقیه کلاغها آن چنان حساب کار خودشون رو کردن که کنار پریدن و کلاغ یه چیز به سر شروع به غار غار های کوتاه و خسته کننده کرد . دیدم من دیدم که کلاغ یه چیز به سر نگاهش به سمت من بود . فکر کردم داره منو نگاه می کنه ولی امان از ما اون به بند رخت چشم دوخته بود.

خدای من بی حیایی داره بیداد می کنه چه چیزا دارن روی بند رخت تاب می خورن.

دیگه داشتم خقه می شدم . از خودم از کلاغ یه چیز به سر خجالت کشیدم من از همه خجالت می کشم حتی احساس خفگی و نفرت صندلی از خودمو می فهمیدم.

تحمل این احساس رو نداشتم بلند شدم  و درو بستم . اتاقم اگر هم خفه کننده بود ولی بهتر از بیرون بود  اگرچه تو خونه احساس خفگی می کردم ولی حد اقل دیگه از خودمو بیرونیا بدم نمی اومد

چهار دیواریه اتاق منو می تونه با تو تنها بذاره . نمی خوام دیگه هیچ آدمی رو ببینم. من از بیرونیا می ترسم.

نوشته از درویش کوله به دوش . یلدا 86


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:44 صبح

توسلات و معجزات امام زمان

جناب آقا میرزا عبدالرزاق حائری می نویسد:
« همسر مرحومه ام، از ماه مبارک رمضان سال 1362 قمری، در همدان مریض شد و مرض او منجر به امراض دیگر گردید.
برای معالجه به تمامی اطباء و دکترهای درجه یک ایرانی و خارجی و متخصصین مراجعه کردیم و از داروهای مختلف که معمولاً با قیمتهای گزاف تهیه می شد، استفاده نمودیم.
در مدت مرض و معالجه با آن داروها که تقریباً هفت ماه طول کشید، معمولاً معالجه با دعاهای مجرب و ختومات معتبر و انواع توسلات و استشفاء به تربت امام حسین علیه السلام و حتی به تربت قبر مطهر که از طریق مخصوصی به دست آمده بود، نیز همراه بود.
از جمله آنها که مخصوصاً با حال تضرع و توجه و گریه انجام می شد، توسل به حضرت ولی عصر روحی فداه بود. به ایشان عریضه ای نوشتم و دو رکعت نماز خوانده و زیارت "سلام الله الکامل التام ..." ( این استغاثه در مفاتیح الجنان بطور کامل ذکر شده است. ) را در روز جمعه انجام دادم، اما با همه این احوال، مرض و درد آن مرحومه شب و روز شدیدتر می شد به طوری که در اواخر از شدت درد، در سختی زیاد و فریادزدن بود و هر غذایی حتی نصف استکان آب جوجه را استفراغ می کرد و دیگر راضی به مرگ خود شده بود و مکرر التماس می کرد، شکم مرا پاره کنید من که هر ساعت با این درد جان می دهم.
 بالاخره یا خوب می شوم با می میرم و لااقل از درد آسوده می شوم؛ چون شکم، ورم فوق العاده ای داشت و حتی بستگان و دوستان هم به آنچه خودش می گفت راضی شده بودند. حال من هم طوری بود که آنها رقت می کردند.
بالاخره کار به جایی رسید که از حضرت حجت ارواحنا فداه گله مند شدم و حتی به خاطر توسل یکی از دوستان در همان ایام به آن حضرت و اثر دیدن فوری او، از ایشان قهر کردم و گله ام این بود که یا حجت الله اگر مرض حتمی و شفایش امکان پذیر نیست، یک طوری به من بفهمانید. شما به این روسیاه اعتنای سگ هم نمی فرمایید، والا مطلب را می فهماندید.
در شدت مرض و درد، شب چهارشنبه یازدهم ربیع الثانی، مریض از دنیا رفت.
من در آن وقت نتوانستم کنار او باشم؛ ولی بعضی از زنهای مورد اعتماد گفتند:
خودش در حالی که قبلاً زبان او از تکلم بسته شده بود، زبان باز کرد و شهادتین گفت و عرضه داشت:
ای کننده در خیبر، به فریادم برس و جان را تسلیم کرد.

 من حتی از کثرت اندوه نتوانستم به غسالخانه بروم. بالاخره اینها گذشت. روز ختم فاتحه آن مرحومه در مسجدی (مسجد محله حاجی) که نماز می خوانم، سید بزرگواری از شاگردان و مخصوصین خودم، به نام آقا میرعظیم، در مجلس گفتند: دیشب، شب پنج شنبه دوازدهم ربیع الثانی، حضرت حجت عصر علیه السلام را در خواب دیدم و به حضورشان شرفیاب شدم.

حضرت این لفظ را بدون کم و زیاد، فرمودند:
« برویم تسلیت میرزا عبدالرزاق. »
و بعد هم چیزهایی مرحمت نمودند که مربوط به این موضوع نیست.

وقتی که این سید جلیل خواب را برای من نقل کرد، بی اختیار و به سختی به سر خود زدم و از جسارتی که عرض کرده بودم (گله کردن از حضرت)، خیلی خجالت کشیدم. من چه قابلیتی دارم که آن حضرت به تسلیت این سگ روسیاه خود بیایند.

به هر حال اثر تسلیت حضرت به خوبی ظاهر گشت و اندوهم که فوق طاعت بود، نسبتاً کم و آرام شد و به نظرم رسید که با این فرمایش، هم جواب عریضه ام را داده اند و بنده روسیاه خود را از گله و قهر بیرون آوردند و هم به من فهماندند که مقدرات حتمی، قابل تغییر نیست و هم بر یقینم افزودند. »


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:44 صبح


نظر شما( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آرگ
نی زن
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

168621

بازدید امروز

22

بازدید دیروز

47


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

زیگورات

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

مهرماه 87
آبان ماه 87

لوگوی دوستان


اشتراک