باسمه تعالی
این مقاله در هفته نامه شهروند امروز به قلم آقای قوچانی نوشته شده بود.
درابتدای دادن یک سری توضیحات ضروری به نظر میرسد. نکته اول اینکه مصنف مقاله مذکور که قصد بیان یک مشکل اجتماعی وراه حل آن از دید خودش را داشته است ولی به علت اینکه زیاد از حد تفکرات و تعقلات مغرب زمین به مثابه وحی منزل باور داشته به یک سری مستمسکات ودلایلی پناه برده که شاید در مغرب زمین مقبول بیافتد ولی در ایران زمین جایگاهی ندارد. اینکه چرا مفاهیمی مثل روشنفکری یا نظام بروکراتیک که اینهمه در بعضی روزنامهها از آن دم میزنند در حالیکه مردم توجه چندانی به آنها نشان نمیدهند به علت این است که ما جایگزین و مفهوم قویتر آن را در فرهنگ خودمان داریم مثل علما ونخبگان و عدالت محوری و... لذا بسیاری از واژگان فرهنگی غرب که معمولاً دارای بار معنایی خاصی هستند معمولا در فرهنگ ایرانی کاربردی ندارند واگرهم وجود دارند مردم به دیده ابهام به آنها مینگرند. واژگانی مثل سرمایهداری که ترجمه واژه غربی (capitalist) از این دست هست. البته واژگان ابزاری وعربی به علت اینکه از ابهام کمتری برخوردارهستند درفرهنگ کلامی ما بیشتر گسترش پیدا کردهاند.
نکته دومی که باید بیان کرد در مورد تحلیل مسائل اجتماعی در جامعه ایران است.اولاً بسیاری علوم جامعهشناسی مغرب زمین به علت اینکه علوم عقلی هستند که هنوز برای بسیاری از اتفاقات هیچ پاسخ روشنی ارائه نمیکنند مثلاً هنوز نمیتوانند علت وقوع انقلاب اسلامی درایران را با توجه به داشتههای خودشان تحلیل کنند.ثانیاً به صرف ایجاد جامعه سرمایهداری درمغرب زمین و داشتن یک سری ویژهگیهای خوب این جامعه مطلوب و مدینه فاضله نظام اسلامی نشده است که حال ما هم به دنبال ژاپن اسلامی و از این قبیل که گویا مورد نظر مصنف مقاله هست باشیم.این جوامع با تکیه برعقل خودبنیاد بشری توانسته اند از لحاظ تکنولوژِیک پیشرفتهای بسیاری البته درسایه استثمار فکری ومادی کشورهای فقیر و در حال توسعه کنند ولی از بعد اخلاقی به پایین ترین درجات حیوانی بل هم اضل سقوط کرده اند درحالیکه پیشرفتهای مادی در تعالیم اسلامی وسیله ای است برای پیمودن سریعتر وراحتر راه سعادت ولی اگر خود مانند گنج قارون هدف واقع شوند مایه نکبت و بدبختی جوامع است.در این جوامع به انسان به دیده ابزارتولید وثروت نگریسته میشود در حالیکه کرامت انسانی مورد بیتوجهی واقع میشود.
در ابتدا بحث به مفروضات مصنف مقاله مذکور اشاره می شود:
1. اولین واکنش هر ایرانی بعد از خواندن تیتر مرد 1364000000000 تومانی در شماره گذشته شهروند امروز این است که محمد جابریان این همه پول را از کجا آورده است ؟
2. این نه تنها سوال شهروندان عادی که سوال رئیس دولت هم است .
3. ثروتمندی در ایران پسندیده نیست و سرمایه داری مذموم است نه فقط نزد دولت بلکه در نزد ملت.
4. تردید نیست که سرمایه ستیزی دولت ریشه در توانگر ستیزی ملت دارد.
5. در پی تمنای سوسیال دموکراسی در مشروطه دوم و سپس برآمدن رضاخان ازآن توانگرستیزی در ایران به عنوان پدیدهای مدرن ایجاد شد . دو تیغه توانگرستیزی از یک سو دولتمردان بودند که بازار را دشمن دولت میدانستند و از یک سوی دیگر روشنفکران بودند که در پی آرمان سوسیال دموکراسی از راهای دیگر دموکراسی خواهی غافل بودند.
6. وقوع انقلاب اسلامی ایران توانگر ستیزی را به ارزش دینی واخلاقی تبدیل کرد.
7. به دلیل اقتدارگرایی درایران دولتها خود در دام رانتها افتادند و به جای خصوصی سازی به مخصوصی سازی روی آوردند و بر نفرت عمومی از سرمایه داری دامن زدند و به جایی رسیدند که در عمل انتخاب عمومی رئیس جمهوری ضد سرمایهداری و ضد توانگری یعنی محمود احمدی نژاد شد.
8.فرض ملت و دولت ایران هردو این است که درویشی از توانگری بهتر است به همان دلیل که عدل از ظلم بهتر است.
9. محمود احمدی نژاد احتمالاً جزکسانی است که ثروت را همان پول میداند نه زمین یا کالا یا صنعت.از طرفی مسلم است که او جدی ترین منتقدان سرمایه داری است و دولت هاشمی و خاتمی را به همین دلیل مینوازد.از این رو آغاز حکمرانی اش به تزریق پول به جامعه روی آورد وبا انواع وامها سعی میکرد از راه پولدارکردن جامعه را ثروتمند کند اما بدیهی است که پولداری همان ثروتمندی نیست.
10. سرمایه دار کسی است که ارزش افزودهای را بر پول میافزاید.
11.بیگمان اگرحضرت خدیجه در اسلام و فردریش انگلس در تاریخ سوسیالیسم نبودند چپها وچپهای اسلامی هرگز اجازه نمیدادند سطری درباره احتمال خوب بودند سرمایهداری بنویسم.
12.سرمایه داری تلاش انسان است از جهانی که خداوند در اختیار او قرار داده است .
13. چندی است که در ظاهری مدرن همگی سنت خود را فراموش کرده ایم و شریعت سنتی و عقل مدرن را وا نهادهایم و از سنت، تصوف و از مدرنیته ، سوسیالیسم را برکشیدهایم وبه ایدئولوژی غالب تبدیل کرده ایم .
ابتدا باید صورت مساله در این بحث مشخص شود که آیا واقعا مردم ایران توانگر ستیزاند یا خیر؟
کشور ما که دایعهدار ام القراء کشورهای اسلامی و برای احیای ارزشهای اسلامی به رهبری یکی از بزرگترین مراجع تقلید شیعه انقلاب کرد شعار اصلی اش را نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی قرارداد برمبنای این شعار فقط وابستگی سیاسی و نظامی و اقتصادی نفی نشده است بلکه وابستگی فکری و فرهنگی نیز نفی شده است البته این به معنی استفاده نکردن از تجربیات سایر ملل نیست . لذا اینکه نویسنده این قدربرمفاهیم فکری فکری و فرهنگی لیبرال دموکراسی مغرب زمین مثل استفاده از عقل مدرن و ابزاری ، مدرنیسم ، نظام سرمایهداری را به عنوان معیار برای خود قرار داده است و مفاهیم فکری اسلام را با معیار غربی مورد سنجش قرار داده است نشان از گرایش نویسنده به تفکرات مغرب زمین دارد.
از بعد دیگر باید به این نکته توجه کرد اگر مقاله درمورد روحیه توانگر ستیزی مردم از زمان انقلاب تا به کنون است؛ علت اینکه این مقاله دستمایه ای برای حمله و هجمه به رئیس جمهور فعلی توسط نویسنده شده جای سوال دارد حال آنکه احمدی نژاد نسبت به سایر روسای جمهور سهم بیشتری از خصوصی سازی که نویسنده این همه از آن دم میزند داشته است. نشان دیگری از زاویه داربودن مقاله نوشته شده به قصد القاء یک سری شبهات و مچ گیریهای سیاسی بوده است تا رفع یک مشکل فکری اجتماعی بودهباشد .
مصنف در مهمترین پیش فرضش مردم ایران را توانگر ستیز شمرده است و بیان داشته است که سرمایه داری در ایران امری مذموم میباشد به طوری که اول سوالی که مردم ایران در مواجه با مردم میلیون دلاری ایران میشنوند این است که این فرد این همه پول را از کجا آورده است . این گفتار در وهله اول درست به نظر میرسد اما به معنی آنچه که مصنف دربیان نتیجه گفتارش بوده نیست. برخلاف سخن نویسنده که اذعان کرده بود که سرمایه ستیزی دولت ریشه در توانگر ستیزی ملت دارد باید گفت که در هرکشوری حتی کشورهای غربی هم وقتی بگویند بیل گیتس پولدارترین مرد جهان است مردم میپرسند خوب این فرد چگونه این پول را به هم زده است این یک پرسش بدیهی در این جا است ولی چرا نویسنده نمیگوید که اروپاییان هم توانگر ستیز هستند در اینجا نکته که روشن است و مصنف به صورت ظریفی از روی آن گذشته یک سری مفروضات نادرست است اصولاً نظام سرمایه داری پایه های خود را از طریق استعمارکشورهای فقیر و مشرق زمین بر پا نهاده به طوری که کشور ما قریب به یک صده در زمان شاهان تحت الحمایه آنها یعنی پهلویه و قاجاریه به تاراج وچپاول منابع این مملکت همت گماشته بوده است حتی درسایر ملل هم مثل هند ، چین وکشورهای آفریقایی به صورت گسترده تری میتوان این را مشاهده کرد به طوری که بعد از یک قرن استعمار کشور توسط آمریکا و انگلیس هنوز مردم ما به این کشورها با دیده تردید مینگرند و این امر در شعارهایشان قابل مشاهده است. آمریکا و اروپاییان به عنوان نماد نظام سرمایهداری میباشند که این نظام ریشه در تفکرات عقل مدرن و ابزاری و جدای از وحی دارد به طوری که هر شیوه تولید ثروت در آن مجازشمرده شده است بطوری که استعمار ملل هم یکی از بهترین شیوههای آن میباشد. بعد از انقلاب اسلامی هرچند ما از بسیاری از تجربیات مغرب زمین مثل داشتن مجلس ساختارهای نظامی و حکومتی استفاده کردیم ولی تا زمان ریاست میرحسین موسوی یک اقتصاد دولتی در ایران برقرار بود که این نه به خاطر روحیه توانگرستیزی ملت بلکه به علت نگرش منفی که به نظام سرمایهداری غربی بود شکل گرفته بود البته همانطور که مصنف تا حدی به آن اشاره کرده است تفکرات سوسیالیستی آن دوره هم نقش داشته است که مهمترین تفکر درمقابل نظامسرمایه داری بود که البته دلایل دیگری هم در کنار آن میتوان بیان داشت مثل حصر اقتصادی و کاهش ارزش دلار و وابستگی شدید آقتصاد به منابع نفتی و کمبود منابع و نیز وقوع جنگ تحمیلی که همه این ها در شکلگیری نظام دولتی و کوپنی با هم نقش اساسی داشته است که با نظرات شاز نویسنده مقاله هم داستان نیست.
در دوره ریاست جمهوری آقایان هاشمی و خاتمی که ناکارآمدیهای نظام دولتی مشاهده شده به صورت افسارگریخته و تبعیض آمیزی روی به ساختارهای سرمایهداری و گسترش نظام بانکی و زیرساختهای نظام به صورت کاملاً غربی مثل بروکراسی اداری ، تشکیلات موسسات خصوصی با رانتهای بانکی که نتیجه آن در پایان آن ادوار تشکیل دادگاههای مفسدان اقتصادی مخصوصاً درشهرداری تهران را میتوان به آن اشاره کرد که باعث نگرش منفی تر مردم به شعارهای خصوصی سازی که بیشترمخصوصی سازی انجام میشد بود در دوره خاتمی بیشتر زیرساختهای فکری مغرب زمین مثل ترویج سکولاریسم و لیبرالیسم غربی در دستور کار قرار گرفت که نتیجه آن با روی کار آمدن رئیس جدید قوه قضائیه بسته شدن بسیاری از روزنامههای زنجیرهای که به دنبال جدایی دین از سیاست مردم بودند و دنبالهرو رسانه های بیگانه بودند منجر شد که البته در بعد اقتصادی بیشتر ادامه دهنده دولت قبل بود ولی آنچه که سبب شد احمدی نژاد در انتخابات رای آورد نه شعار ضد سرمایهداری بود که شعاری اساسیاش که مردم سرمیدادند این بود " فقر فساد تبعیض احمدینژاد به پا خیز" مصنف مقاله مذکور به علت تعلق خاطری که به تفکرات غربی دارد همه چیز را در آن دایره جستجو میکند به طوری که بعد از سه سال از انتخابات هنوز هم نتوانسته اند علت واقعی رای آوردن وی را شناسایی کنند وهنوز دم از شعارهای پوپولیستی و عوام گرایانه رئیس جمهور منتخب مردم میزنند غافل از آنکه آنچه که باعث رای آوردن این مرد شد نه این شعارها که رفع تبعیضات و مخصوصیسازیهای صورت گرفته شده دردولتهای پیشین که نتیجه آن فساد گسترده در دستگاه دولتی و غیر دولتی رانتی شکل گرفته بود . وقتی مردم میدیدند که عدهای به صورت قارچگونه به انباشت ثروت دست میزنند ولی توده مردم با فقر دستپنجه نرم میکردند وقتی که هردوره مردم میدیدند که روسای جمهور با شعارهای افزایش سطح زندگی مردم ، ایجاد کار و تسهیل ازدواج به حکومت میرسند در حالیکه کشوری با آنهمه منابع نفتی نمیبایست با آن همه مشکلات اجتماعی و اقتصادی مواجه باشد وباید مشکلی در توزیع ثروت وجود داشته باشد وهمه اینها سبب شده است که رئیس جمهوری که شعار "نفت بر سر سفره مردم " میدهد رای آورد در صورتی که میبینیم آنهمه بزرگان مملکتی و کشوری با کارنامههای روشن کاندیدا شده اند مردم بر خلاف سناریوهای موجود که اکثر آنها دارای سیاست های مشابه و حفظ وضع قبل بودند رای نیاورند و یک رئیسجمهور ساختار شکن رای آورد. پس اینکه مصنف مقاله علت نبود سرمایه گذاری را در توانگری ستیزی مردم جستجومیکند و آن را به تصوف و اینکه در فرهنگ عامه سرمایهداران نکوهش شده اند تا حدی نادرست است چرا که به قول امام خمینی (ره) : این خوی کاخ نشینی است که بد است و نه کاخ نشینی. لذا در دید عامه مردم این نگرش جایگاه ویژهای داشته است لذا این گفته مصنف که اذعان داشته است که درصورتی که حضرت خدیجه نبود کسی جرات خوب بودن سرمایهداری را نداشت کاملا نادرست است که تکلیف آن را اول انقلاب رهبر معظم آن بیان کرده بود. در حالیکه میبینیم بعد انقلاب رسانه ملی و مقامات دولتی با بدست آوردن ثروتهای باد آورده نفتی به جایی اینکه فرهنگ ترویج کار و کارآفرینی را جای بیاندازند بیشتر به دنبال ترویج تجملگرایی و رانتخواری و آقازاده پروری بودند در حالیکه این دولت در ابتدای تشکیل خود طرح بنگاههای زودبازده را در دستور کار قرار داد و وام تسهیل وامهای ازدواج و کارآفرینی را برای جلوگیری از رانتهای بانکی گسترش داد هر چند که به علت نبود سیستم نظارتی درست در بانکها برای تخصیص این اعتبارات و نیز نبود نیروهای کاملا همفکر دولت و عملکردهای مغرضانه و کارشکنیها در نهایت باعث منحرف شدن مسیر سیستم بانکی و هدایتش به سمت سرمایهگذاری در بخش زمین و ساختمان شد ولی بیشتر از آنکه تقصیر دولت وقت باشد ناکارآمدی ساختارهای قبلی و اعتماد بیش از حد رئیس جمهور به آن ساختارهای فرسوده و لزوم ساختارشکنی و تغییرنگرش به آنها را روشن ساخت.
"توانگرستیزی" که مصنف به عنوان یکی از ویژگی بد مردم ایران زمین بیان کرده است واژهای است که از فرهنگ سرمایه داری وام گرفته است.در فرهنگ دینی ما اصولاً افراد کارآفرین وخیر تکریم شده اند ولی افراد سرمایهدار و ملاء که بیشتر به دنبال جمع کردن ثروت برای خودشان هستند مورد نکوهش واقع شده اند و این ربطی به توانگرستیزی ملت ودولتمردان ندارد.ولی اینکه ثروتمندی در ایران پسندیده هست یا خیر باید بیان کرد شاید نسبت به ثروتمندان دید منفی وجود داشته باشد آن هم به علت وجود سییستم ناعادلانه ارباب رعیتی در سالهای گذشته و نیز نبود سیستم سالم توزیع ثروت در حال حاضر به طوری که باعث رشد رانت خواری در جامعه شده است ولی آن به معنی توانگرستیزی مردم و دولت مردان نیست که مانع کارآفرینی این قشر باشد وآنچه اصولاً مردم وحتی رئیس جمهور با آن مخالفند عبارتست از رانت خواری و ویژه خواری یک عده خاص است افرادی که وقتی به یک منصب خاص رسیدند به علت داشتن رانت اطلاعاتی یا اختیارات از آن برای تولید ثروت برای خود سوءاستفاده میکنند .حال که این مبارزه با رانتخواری تا به حال انجام نشده است بالاخره باید از یک جا شروع شود تا مانع پولشویی عدهای رانتخوار شود.ولی اینکه این عمل مخالف سرمایهگذراری افراد خصوصی هست گفتاری نادرست است چرا که نبود آن مانع سرمایهگذاری سالم در جامعه میشود و آن شده است که الان است لذا این حرف مصنف نادرست چرا که مردم با ثروتمند شدن از راه رانتخواری مخالف هستند نه ثروتمندی از راه درست آن .
مصنف گفته است که وقوع انقلاب اسلامی ایران توانگرستیزی را به ارزشی دینی و اخلاقی تبدیل کرده است . این بیان شاید در حق مردم ایران بسیار ناشایست باشد چه آنکه از ابتدای وقوع انقلاب به علت اینکه الگوی زندگی علوی و فاطمی و فرهنگ قناعت وایثار ترویج میشد بسیاری از ارزشهای اسلامی دوباره زنده شد وبا بسیاری از فرقههای ضاله مثل تصوف ، بابیت وبهایت و... ونیز تفکرات الحادی مثل کمونیستی و لیبرالیستی مبارزه شد حال آنکه نویسنده هنوز هم با توجه به پارادایم منسوخ جامعهشناسی غربی که هیچ کدامشان در ایران کاربرد نداشته و نتوانستهاند بعد از گذشته سه دهه از انقلاب به درستی آن را ارزیابی و علت یابی کنند چگونه مصنف مورد نظر ما هنوز به این ریسمانهای پوسیده برای مدعای حرفهایش تمسک میجوید قابل انتقاد است. حال وقتی میگوید توانگرستیزی جزء ارزشهای اخلاقی و دینی ما شده است علاوه اینکه شعور مردم را به مضحکه گرفته است به ارزشهای دینی ملت را هم زیر سوال برده است.
درنهایت میتوان گفت این که مصنف مقاله این قدر تعلق خاطر به جامعهشناسی مغرب زمین دارد و همه چیز را در چارچوب آن تحلیل میکند جای تعجب ندارد چرا که در کتب درسی ما پر شده است از این نظریات که هیچ راهی به تعالیم دینی ما ندارد واگر مصنف مقاله مذکور این گونه تحلیل کرده است چندان جای انتقاد از طرف مسئولین فرهنگی کشور نباید داشته باشد که خود کرده را تدبیر نیست.
والسلام
|