مهرماه 87 - زیگورات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیگورات

 

دانش، گنج بزرگی است که فنا نمی پذیرد . [امام علی علیه السلام]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

آسیب شناسی نظریه پردازی درعلوم انسانی : بایدها و نبایدها

باسمه تعالی

اندر باب نظریه پردازی در علوم انسانی وسایر علوم تاحالا شاید حرفهای زیادی زده شده باشد ولی آنچه به ذهن ناقص من دانشجو خطور کرده است هم در کنار آن همه را بیان می کنم تا شاید یک جمله درست در آن بعداٌ احتمالا ً چند دهه بعد رجوع شود در این مقاله هدف نویسنده ابتدا آسیب شناسی شیوه فعلی است برای ارائه راهکار بهتر است .

در نقد آسیب شناسی روش فعلی باید گفت اصولاً نظریه پردازی در علوم انسانی برای چه صورت می گیرد خوب در بیان آن باید گفت دررشته های مختلف این علوم هر یک هدفی دنبال می­شود مثلاً در جامعه شناسی هدف بررسی رفتارهای کلی یک جامعه است در مدیریت و اقتصاد در باب شیوه های بهتر زندگی وکار ودر علوم دیگر به همین شیوه ولی آنچه در همه این علوم مسلم است تصمیم گیری درباره انسان و شناخت بهتر برای زندگی بهتر انسان است . در اینجا چند کلید واژه که است که معمولاً ایرانیان هر جور که دلشان می خواهند آن را معنی می کنند مثلاً انسان کدام انسان منظور است انسان خلیفه الله یا انسانی که خود خدا است فرق اساسی این دو انسان در رضایت است اولی هر کار می  کند برای رضایت خداست ولی دومی کارهایش برای انسان به ما هو انسان ، فقط است رضایت انسان مطرح است نه رضایت خداوند در این حالت که در مغرب زمین است کسب سود به هر روشی حلال است از قمار گرفته تا گرفتن ربا از استثمار ملل دیگر گرفته تا دانرکردن مکانهای خودفروشی که با احکام خداوند بزرگ در تضاد است پس هنگامی که در علوم انسانی نظریه پردازی می شود ابتدا باید دید رضایت خداوند آیا در آن قرارگرفته است یا نه که رضای خداوند در نهایت حکمتهایی دارد که اگر انسان در ابتدا آن را نفهمد در نهایت به مصلحت خود اوست .

دومین کلید واژه­ای که باز تعریف می کنیم علم است بسیاری از علما وقتی از علم حرف به میان می­آید فکر می کنند علم یک چیز غربی است مسلمانان فقط فقه داشته اند اما باید گفت علم دانشی است که به انسان کمک می کند بهتر قدم بردارد  تا هنگامی انسان در تاریکی به سر می برد جلوی خود را هم نمی­بیند چه رسد تا افق های دور دست اما به محض اینکه نوری روشن شود تا فرسخ انسان می تواند حرکت کند بدون اینکه مشکلی داشته باشد واصلاً به آن نور توجه کند ولی به محض تاریکی انسان از حرکت می ایستد انسان نسبت به آنچه علم دارد برایش بدیهی است لذا برای کسی که به آن علم ندارد جهل و تاریکی است پس علم هم به انسان کمک می کند بهتر زندگی کند اما در چه شرایطی آیا هر علمی و هر زندگی خوبست پس علم لاینفع که خدا می گوید چیست . باید گفت علم به مثابه راهی است که جلوی پای انسانها قرار می­گیرد اما بسیاری از علوم راهی را که به ما نشان می دهند در نهایت بن بست است وعمر انسان­ها را تلف می­کند طی کردن آن بدون آن که انسان به جایی و نقطه جدیدی برسد مثل آن است که چند سال انسان دور خودش در تاریکی بچرخد و فکر مسافت زیادی را پیموده است اما هنگامی که به روشنایی قبلی برسد می­بیند سر جای اول است اصولاٌ لهو ولعب مصداق بسیاری از این علوم است انسانی که هر کاری که به خاطر رضای خدا انجام می دهد آن کار درهرصورت عبادت است اما رضای خدا هیچ گاه در کار لهو نیست که چرا که نه عبادت فردی است نه خدمت به مردم و نیز عبادت خداوند در لعب وسرگرمی و بازی نیست لذا باید اذعان کرد علوم که نفعی به انسانها برساند که رضایت خداوند در آن باشد علوم اسلامی است که در باب آنها باید نظریه و ایده داد یعنی باید در باب شیوه بهتر زیستن انسانها در دنیا نظریه داد . باید دقت داشت نظریه پردازی بعد از اینکه همه این موارد را به عنوان فرضیات مسئله در نظر گرفت باید براساس یک متدولوژی خاصی بدست آمده باشد که توسط نخبگان جامعه این کار معمولاً صورت می­گیرد . متدولوژِی عبارت است از روش رسیدن به یک نظریه برمبنای مفروضات قبلی که داشته­ایم .

گاهی از روش تجربی یک ایده  داده می شود گاهی بر مبنای استدالات عقلانی و مشهورعقلا که بدان عمل می­کنند گاهی از روی قیاس و... ولی هرمتدی یک سری داده را می­گیرد ویک ایده نو را ارائه می­دهد که مثلاً در علوم اجتماعی کمک می کند انسان ها با انسانهای دیگر تعامل و برخورد داشته باشند در اقتصاد اما هدف را اگر برقراری عدالت اقتصادی وتوزیع ثروت و کار باشد نظریه پردازی باید در بهبود شیوه های توزیع ثروت باشد  و در هر علمی به همین شیوه که ابتدا باید هدف از ایجاد آن علم را درست درک کنیم وسپس به تولید ایده های نو همت گماریم به توسعه و بسط آن علم کمک کنیم .

اما آنچه کارامدی یک ایده را نشان می­دهد تجربه آن فقط نیست چرا که گاهی تجربه یک ایده آسیب های جبران ناپذیر را دارد ولی لذا باید بر اساس یک سری معیارهای کمی و کیفی قبل و بعد از ارائه آن را تست کرد. مثلاً در زمینه بانکدار بدون ربا حرفها ونظریه های زیادی مطرح شده است ولی هرگاه یکی قصد مطرح شدن وبررسی داشته به شدت به آن حمله شده است از یک طرف آن را در تضاد با علوم روز دانسته اند از طرفی آن را غیر کارشناسی می­نامند اگر کمی اجرا شده است به صورت محدود همه نابسامانی­های اقتصادی کشور را به آن نسبت می­دهند وازطرفی عده ای که منافع آنها در گرو نظریه قبلی است آنچنان لب به اعتراض گشودند که انگار این نظریه اصلاً غیرقابل طرح بوده است و دولت هم کارهای غیر کارشناسی می کند.

در این مثال که زده شد اصلاً قصد نقد کسی را نداشتم بیشتر در بیان آسیب شناسی بودم یکی از مهم­ترین نکات در نظریه پردازی توجه به علوم روز است گاهی علوم روز مانند چماقی است که مانع بررسی هر حرف جدیدی می شوند ولی باید توجه داشت شکستن ساختاری که بر مبنای آن نظریات است در کوتاه مدت نه تنها باعث پیشرفت نمی­شود بلکه هرج ومرج بیشتری را به بار می­آورد باید توجه داشت ابتدا باید نظریه پردازی صورت گرفته و شروع به ساختن ساختار جدید کرد و سپس آن را جایگزین ساختار قبلی کرد که این کار در کوتاه مدت و یک شبه انجام نمی­شود بلکه در بلند مدت باید این جایگزینی صورت بپذیرد چرا که با نبود یک ساختار جایگزین و فقط به صرف ناکارآمدی یک نظریه نمی­توان آن را کاملاً تخریب کرد بلکه ابتدا باید جایگزین آن را طراحی سپس اقدام کرد چرا که درغیر این صورت جامعه متضرر می­شود .

پس هنگامی که بحث از نظریه پردازی در علوم اسلامی می­شود نباید زود توجه ما به سمت علوم دینی برود ،علوم دینی مفروضات و چارچوبهای زیادی را مشخص کرده است اما در نهایت یک نظریه باید بتواند با توجه به آن مفروضات مشکلی را که جامعه انسانی با آن مواجه است را حل کند و به آن پاسخی مناسب بدهد مثلاً در زمینه مشکل ازدواج جوانان در دوران دانشجویی یا حل مشکل گرانی و تورم یا در زمینه تولید اشتغال با سرمایه محدود و در زمینه­های دیگر باید ابتدا شناسایی مسئله کرد و سپس به دنبال راه­حل برای آن گشت . بسیاری از سردرگمی های ما به علت قاطی کردن مسائل با هم و دادن پاسخ­های نادرست و یا مسکن است که دوباره سبب می­شود مشکل از جایی دیگر سردربیاورد باید توجه داشت اولاً در بسیاری از علوم ما تجربیات بشری را قبول داریم مثلاٌ در مورد تشکیل مجلس شورای اسلامی ما تجربه بشری را قبول کرده­ایم و یا در در زمینه بسیاری از علوم دیگر که قبلاً نسبت به آن علم کافی نداشتیم . اینکه در قبل از رنسانس بسیاری از دانشمندان ما در کل جهان مطرح بوده اند فقط در علوم دینی که نبوده است بلکه در بسیاری از علوم روز بوده است بلکه اصلاً آنها خودشان پایه­گذار بوده اند مثلاً ابن سینا  که فیلسوف زمان خودش بود در بسیاری از علوم روز تبحر داشت مثلاً در پزشکی و فلسفه و ریاضیات و ... یا مثلاً خوارزمی در ریاضیات ونجوم پس باید گفت اولاً همه این علما ابتدا بر فقه و علوم دینی مذهبشان تسلط داشتند که وقتی نظریه ای را ارائه می­کردند اصلاً با فقه شان در تضاد نبود چرا که غیر از به ذهنشان نمی­رسید ثانیاً علومی که آنها دنبال آن می­رفتند که مشکلی از جامعه مسلمین را حل کند و لا ینفع نباشد مثلاً اگر ریاضیات را گسترش دادند در بسیاری از علوم دیگر کاربرد آن را می­توان مشاهده کرد مثلا در نجوم یا معماری و الخ و ثالثاً تسلطی است که بر علوم زمان خود داشتند که این به معنی نفی آن علوم نیست بلکه گسترش و توسعه آن علوم است.

اما بعد از رنسانس بعد از اینکه مسلمانان دچار عقب ماندگی نسبت به جوامع مغرب زمین شدند برای جبران فاصله خود روی به ترجمه علوم آوردند تا به آنها برسند ولی این کار بعد از چندین دهه می­بینیم زیاد کارآمد نبوده است چرا که بسیاری از کشورهای غیر مسلمان که با ما شروع کردند مثل کره و ژاپن از ما جلو زدند و ما هنوز اندرخم همان کوچه ها هستیم .

باید توجه داشت که در راه رسیدن به یک مقصد باید مبداء ومقصد و راه را همیشه به یاد داشته و گم نکرد بسیاری از علومی که در غرب گسترش یافته اند ناظر بر اهداف و فرهنگ مغرب زمین است مثلاً در اقتصاد در غرب سود محوری برای همه ذی نفعان هدف است ولی در فرهنگ ما هم آیا هدف همین است باید گفت که عدالت در اقتصاد و توزیع درست درآمدها هدف است کسب سود یکی از اهداف کوچک در فرهنگ ما است به این دلیل است که در فرهنگ غرب نظام طبقاتی بسیار شدیدی ایجاد شده است که دیگر خبری از عدالت دیده نمی شود .

 پس در نظریه پردازی نباید هدف را با وسیله و راه را با مقصد هم اشتباه بگیریم گاهی ما برای رسیدن به عدالت اقتصادی در جامعه از شیوه­هایی استفاده می­شود مثلاً نظام بانکداری فعلی بیشتر در راستای اهداف غرب و سود محورانه است در حالیکه ما در جامعه اسلامی به ساختاری نیاز داریم که عدالت را برقرار کند لذا این ساختار نشان داده است که هر کسی نمی­تواند از تسهیلات آن استفاده کند درحالیکه کسانی که از آن استفاده می کنند توانسته اند از لحاظ مادی خود را بالا بکشند این ساختار هرچند که ناکارآمد نشان داده است اما تا زمانی که ساختار جایگزین آن طراحی نشده است نمی­شود بلافاصله آن را از بین برد . ولی این معنی مانند در یک راه نادرست نباید باشد بلکه تا رسیدن به مقصد اصلی که همان ساختارمناسب است باید از کوشش نایستاد.

بعد از این همه باید درباب نظام آموزش وپرورش فعلی آسیب شناسی کرد نظام فعلی که کشور ما دارد برمبنای ترجمه علوم مختلف است که توسط نخبگان تحصیل کرده در خارج بومی سازی شده است باید توجه کرد که علوم گاهی زیربنایی است وگاهی رو بنایی به عبارتی مثلاً علومی مثل ریاضیات بیشتر زیربنا را تکمیل می­­کند و وسیله ای برای گسترش سایر علوم می باشند مثل علوم مهندسی ولی علوم مهندسی بیشتر علومی کاربردی که ناظر برکشفیات و ایجاد ساختارهاست باید توجه داشت که اگر ریاضیات به مثابه قلم است در ایجاد یک طرح علوم انسانی ابتدا یک تصور و نقشه از ساختار را الگو سازی می­کنند وعلوم مهندسی آن را درست می­کنند درکشور ما از لحاظ علوم مهندسی و علوم محض پیشرفتهای مشهودی شده است اما در زمینه علوم انسانی کمتر دست به ابتکار زده شده است علت آن هم روشن است چرا که علوم انسانی کلان نگر است و علوم مهندسی جزء نگر است برای پردازش یک نظریه کلان باید همه نظریه ها و پارادایم های قبلی را در نظر گرفت ولی در علوم جزئی و تجربی این کار انجام لزوماً نمی­شود . در یک نقد کلی نیز باید بیان داشت که در نظام  آموزش دانشگاه­های فعلی کمتر به فقه اسلامی که به منزله مفروضات پارادایم  و نظریات اسلامی توجه می­شود واصل راهمان مفروضاتی است که در کتب ترجمه شده از غرب گرفته شده می­گیرند که این کار باعث جازدن چندین ساله دانشگاه­های علوم انسانی ما در همان­جایی است که از اول انقلاب در آنجا بوده­ایم .

در آخرکلامم دراین مقاله به بیان یک آسیب جدی حوره علوم انسانی که در کشور ما خیلی مشهود است می­پردازم وآن پارادوکس معنا است که ناشی از اختلاط تفکر غربی و شرقی یا تفکر مادی و غیر مادی است که ایجاد شده است . چندین دهه پیش مغرب زمین این مشکل خود را با شروع آراء ویتگنشتاین شروع به حل کرد اما ما هنوز تازه به آن مرحله هم نرسیدیم وقتی که می­گوییم عدالت ، توسعه ، سود ، روابط اجتماعی ، دین داری و... از هر واژه ای از این دست در جامعه ونزد اقشار مختلف یک برداشت خاص از آن دارند که بسیاری در تضاد است مثلاً تصوری که یک روحانی از عدالت دارد با تصور یک دانشجو تحصیل­کرده وبا  مردم عامی  جامعه گاهاً تا صدوهشتاد درجه فرق می ­کند چرا که منبع تفکر یک دانشجو علوم ترجمه شده از غرب است و روحانی فقه و منابع دینی است و مردم هم به وضع موجودشان نگاه می­کنند و با جوامع دیگرمقایسه می­کنند . باید اذعان کرد در نظریه پردازی تعریف واژگان تخصصی نظریه و اصولاً پرهیز از کاربرد کلمات مبهم نقشی کلیدی در بسط وگسترش آن نظریه دارد البته این در مغرب زمین با حذف بار معنوی و روحانی کلمات اتفاق افتاد به طوریکه دیگر کلمات جز بار مادی بار ارزشی دیگر نخواهند داشت لذا تفکر مادی و نگاه مادی در علوم آنها کاملاً جریان پیدا کرده است ولی ما به علت نگاه ترجمه­ای و فقهی که داریم دچار تناقض شده­ایم .

در انتها باید گفت که مشکل کشور به علت نبود یک نگاه فلسفی درست نیست که در علوم انسانی این قدر درجا می زنیم که در زمان بوعلی سینا و خوارزمی ها ما آنهمه پیشرفت داشته­ایم بلکه این بیشتر به علت تفکر ما نمی­توانیم است که ما این قدر در ذهن خود جا داده­ایم که بیشتر توسط استعمارگران و بزرگنمایی رسانه­ای از خودشان ، به قصد سودجویی بیشتر در ذهن ما جا انداخته اند به طوری که می­گویند شما کشورهای در حال توسعه و ما توسعه یافته­ایم و با این تقسیم بندی ها قصد ایجاد فاصله بین خود وسایرملل دارند البته باید کم کاری ، مدیریت غلط، سیستم آموزشی فشل خود و نیز عدم انجام کارها به صورت تیمی و همفکری ونیز فرهنگ تنبلی که به علت داشتن نفت ومنابع طبیعی زیاد به کار نیاز نداریم و هر چه لازم باشد را می­خریم که توسط نظام شاهنشاهی جا افتاده است و عدم توجه به دانش روز آموزش  و سرمایه­های فکری استفاده نشده که به صورت فرار مغزها از کشور ما به دلیل عدم استفاده می روند به عنوان چالش های دیگری در کشور ما مطرح هستند که همه این ها را با یک آسیب شناسی کوچک قابل رفع بوده است که انجام نشده است و به صورت یک مشکل فرهنگی با آن برخورد نشده است . به امید انجام این اصلاحات و نظام آمورشی خلاق تر صحبتم را به پایان می­رسانم.

والسلام


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

مجاهدین خلق یا همان منافقین فرزندان عزیز مهندس بازرگان

تاریخ انقلاب اسلامی با فراز و نشیب های متفاوتی همراه بوده است. گروهها و افراد فراوانی پس از پیروزی انقلاب وارد کارزار سیاست شدند، برای فریب افکار عمومی برخی شعارهای طرفداری از خلق سر دادند، برخی دیگر خود را تئوریسین بزرگ "اقتصاد توحیدی" نامیدند، عده ای دیگر شعار ملی گرایی و طرفداری از لیبرالیسم سرمی دادندو... اما "دست تاریخ" نقاب نفاق ها و فریب ها و ادعاهای ملی گرایان را کنار زد و دستشان را در تاریخ ملت رو کرد.

آنچه در پی می آید داستان پیوند شوم مثلث "سازمان منافقین"، "بنی صدر" و "نهضت آزادی" از فردای پیروزی انقلاب اسلامی است، هر چند این پیوند از سال های پیش از انقلاب کلید خورده بود لیکن پس از انقلاب جنبه تشکیلاتی، سیاسی و فکری آن پر رنگ تر و تبدیل به یک جریان سیاسی شدند. این 3 جریان، شاخ و برگ های درخت اومانیسم، ماتریالیسم و لیبرالیسم هستند که وحدت در استراتژی و اختلاف در تاکتیک دارند. چه بازرگان بود که منافقین را "فرزندان عزیز" خود می خواند.

اگرچه این 3 جریان ابتدای پیروزی انقلاب در برخی موارد اختلافاتی داشتند اما هر چه می گذشت، اختلاف به ائتلاف و اختلافات تاکتیکی به اشتراکات استراتژیک تبدیل می شد که این 3 جریان هر کدام سرنوشت مشابهی پیدا کردند؛ سازمان مجاهدین و بنی صدر به اصلشان "امریکا، غرب و صدام" رسیدند، جبهه ملی از سوی امام(ره) مرتد اعلام شد، نهضت آزادی هر چند قرار را بر فرار ترجیح داد اما در داخل همان اقدامات منافقین و بنی صدر را با "ادبیات" و "روش دیگری" دنبال می کرد تا اینکه امام در نامه 6/1/68 خود، نهضت آزادی را که در داخل مانده بود، از منافقین که به خارج فرار کرده بودند، بدتر دانست.


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

نقدی برمقاله زنده باد سرمایه داری (سندروم توانگر ستیزی در ایرا

باسمه تعالی

این مقاله در هفته نامه شهروند امروز به قلم آقای قوچانی نوشته شده بود.

 

درابتدای دادن یک سری توضیحات ضروری به نظر می­رسد. نکته اول اینکه مصنف مقاله مذکور که قصد بیان یک مشکل اجتماعی وراه حل آن از دید خودش را داشته است ولی به علت اینکه زیاد از حد تفکرات و تعقلات مغرب زمین به مثابه وحی منزل باور داشته به یک سری مستمسکات ودلایلی پناه برده که شاید در مغرب زمین مقبول بیافتد ولی در ایران زمین جایگاهی ندارد. اینکه چرا مفاهیمی مثل روشنفکری یا نظام بروکراتیک که اینهمه در بعضی روزنامه­ها از آن دم می­زنند در حالیکه مردم توجه چندانی به آنها نشان نمی­دهند به علت این است که ما جایگزین و مفهوم قویتر آن را در فرهنگ خودمان داریم مثل علما ونخبگان و عدالت محوری و... لذا بسیاری از واژگان فرهنگی غرب که معمولاً دارای بار معنایی خاصی هستند معمولا در فرهنگ ایرانی کاربردی ندارند واگرهم وجود دارند مردم به دیده ابهام به آنها می­نگرند. واژگانی مثل سرمایه­داری که ترجمه واژه غربی (capitalist) از این دست هست. البته واژگان ابزاری وعربی به علت اینکه از ابهام کمتری برخوردارهستند درفرهنگ کلامی ما بیشتر گسترش پیدا کرده­اند.

نکته دومی که باید بیان کرد در مورد تحلیل مسائل اجتماعی در جامعه ایران است.اولاً بسیاری علوم جامعه­شناسی مغرب زمین به علت اینکه علوم عقلی هستند که هنوز برای بسیاری از اتفاقات هیچ پاسخ روشنی ارائه نمی­کنند مثلاً هنوز نمی­توانند علت وقوع انقلاب اسلامی درایران را با توجه به داشته­های خودشان تحلیل کنند.ثانیاً به صرف ایجاد جامعه سرمایه­داری درمغرب زمین و داشتن یک سری ویژه­گیهای خوب این جامعه مطلوب و مدینه فاضله نظام اسلامی نشده است که حال ما هم به دنبال ژاپن اسلامی و از این قبیل که گویا مورد نظر مصنف مقاله هست باشیم.این جوامع با تکیه برعقل خودبنیاد بشری توانسته اند از لحاظ تکنولوژِیک پیشرفتهای بسیاری البته درسایه استثمار فکری ومادی کشورهای فقیر و در حال توسعه کنند ولی از بعد اخلاقی به پایین ترین درجات حیوانی بل هم اضل سقوط کرده اند درحالیکه پیشرفتهای مادی در تعالیم اسلامی وسیله ای است برای پیمودن سریعتر وراحتر راه سعادت ولی اگر خود مانند گنج قارون هدف واقع شوند مایه نکبت و بدبختی  جوامع است.در این جوامع به انسان به دیده ابزارتولید وثروت نگریسته می­شود در حالیکه کرامت انسانی مورد بی­توجهی واقع می­شود.          

در ابتدا بحث به مفروضات  مصنف مقاله مذکور اشاره می شود:

1.   اولین واکنش هر ایرانی بعد از خواندن تیتر مرد 1364000000000 تومانی در شماره گذشته شهروند امروز این است که محمد جابریان این همه پول را از کجا آورده است ؟

2.      این نه تنها سوال شهروندان عادی که سوال رئیس دولت هم است .

3.      ثروتمندی در ایران پسندیده نیست و سرمایه داری مذموم است نه فقط نزد دولت بلکه در نزد ملت.

4.      تردید نیست که سرمایه ستیزی دولت ریشه در توانگر ستیزی ملت دارد.

5.   در پی تمنای سوسیال دموکراسی در مشروطه دوم و سپس برآمدن رضاخان ازآن توانگرستیزی در ایران به عنوان پدیده­ای مدرن ایجاد شد . دو تیغه توانگرستیزی از یک سو دولت­مردان بودند که بازار را دشمن دولت می­دانستند و از یک سوی دیگر روشنفکران بودند که در پی آرمان سوسیال دموکراسی از راهای دیگر دموکراسی خواهی غافل بودند.

6. وقوع انقلاب اسلامی ایران توانگر ستیزی را به ارزش دینی واخلاقی تبدیل کرد.

7. به دلیل اقتدارگرایی درایران دولتها خود در دام رانتها افتادند و به جای خصوصی سازی به مخصوصی سازی روی آوردند و بر نفرت عمومی از سرمایه داری دامن زدند و به جایی رسیدند که در عمل انتخاب عمومی رئیس جمهوری ضد سرمایه­داری و ضد توانگری یعنی محمود احمدی نژاد شد.

8.فرض ملت و دولت ایران هردو این است که درویشی از توانگری بهتر است به همان دلیل که عدل از ظلم بهتر است.

9. محمود احمدی نژاد احتمالاً جزکسانی است که ثروت را همان پول می­داند نه زمین یا کالا یا صنعت.از طرفی مسلم است که او جدی ترین منتقدان سرمایه داری است و دولت هاشمی و خاتمی را به همین دلیل می­نوازد.از این رو آغاز حکمرانی اش به تزریق پول به جامعه روی آورد وبا انواع وام­ها سعی می­کرد از راه پولدارکردن جامعه را ثروتمند کند اما بدیهی است که پولداری همان ثروتمندی نیست.

10. سرمایه دار کسی است که ارزش افزوده­ای را بر پول می­افزاید.

11.بی­گمان اگرحضرت خدیجه در اسلام و فردریش انگلس در تاریخ سوسیالیسم نبودند چپ­ها وچپ­های اسلامی هرگز اجازه نمی­دادند سطری درباره احتمال خوب بودند سرمایه­داری بنویسم.

12.سرمایه داری تلاش انسان است از جهانی که خداوند در اختیار او قرار داده است .

13. چندی است که در ظاهری مدرن همگی سنت خود را فراموش کرده ایم و شریعت سنتی و عقل مدرن را وا نهاده­ایم و از سنت، تصوف و از مدرنیته ، سوسیالیسم را برکشیده­ایم وبه ایدئولوژی غالب تبدیل کرده ایم .

 

ابتدا باید صورت مساله در این بحث مشخص شود که آیا واقعا مردم ایران توانگر ستیزاند یا خیر؟

کشور ما که دایعه­دار ام القراء کشورهای اسلامی و برای احیای ارزشهای اسلامی به رهبری یکی از بزرگترین مراجع تقلید شیعه انقلاب کرد شعار اصلی اش را نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی قرارداد برمبنای این شعار فقط وابستگی سیاسی و نظامی و اقتصادی نفی نشده است بلکه وابستگی فکری و فرهنگی نیز نفی شده است البته این به معنی استفاده نکردن از تجربیات سایر ملل نیست . لذا اینکه نویسنده این قدربرمفاهیم فکری فکری و فرهنگی لیبرال دموکراسی مغرب زمین مثل استفاده از عقل مدرن و ابزاری ، مدرنیسم ، نظام سرمایه­داری را به عنوان معیار برای خود قرار داده است و مفاهیم فکری اسلام را با معیار غربی مورد سنجش قرار داده است نشان از گرایش نویسنده به تفکرات مغرب زمین دارد.

از بعد دیگر باید به این نکته توجه کرد اگر مقاله درمورد روحیه توانگر ستیزی مردم از زمان انقلاب تا به کنون است؛ علت اینکه این مقاله دستمایه ای برای حمله و هجمه به رئیس جمهور فعلی توسط نویسنده شده جای سوال دارد حال آنکه احمدی نژاد نسبت به سایر روسای جمهور سهم بیشتری از خصوصی سازی که نویسنده این همه از آن دم می­زند داشته است. نشان دیگری از زاویه داربودن مقاله نوشته شده به قصد القاء یک سری شبهات و مچ گیری­های سیاسی بوده است تا رفع یک مشکل فکری اجتماعی بوده­باشد .

مصنف در مهمترین پیش فرضش مردم ایران را توانگر ستیز شمرده است و بیان داشته است که سرمایه داری در ایران امری مذموم می­باشد به طوری که اول سوالی که مردم ایران در مواجه با مردم میلیون دلاری ایران می­شنوند این است که این فرد این همه پول را از کجا آورده است . این گفتار در وهله اول درست به نظر می­رسد اما به معنی آنچه که مصنف دربیان نتیجه گفتارش بوده نیست. برخلاف سخن نویسنده که اذعان کرده بود که سرمایه ستیزی دولت ریشه در توانگر ستیزی ملت دارد باید گفت که در هرکشوری حتی کشورهای غربی هم وقتی بگویند بیل گیتس پولدارترین مرد جهان است مردم می­پرسند خوب این فرد چگونه این پول را به هم زده است این یک پرسش بدیهی در این جا است ولی چرا نویسنده نمی­گوید که اروپاییان هم توانگر ستیز هستند در اینجا نکته که روشن است و مصنف به صورت ظریفی از روی آن گذشته یک سری مفروضات نادرست است اصولاً نظام سرمایه داری پایه های خود را از طریق استعمارکشورهای فقیر و مشرق زمین بر پا نهاده به طوری که کشور ما قریب به یک صده در زمان شاهان تحت الحمایه آنها یعنی پهلویه و قاجاریه به تاراج وچپاول منابع این مملکت همت گماشته بوده است حتی درسایر ملل هم مثل هند ، چین وکشورهای آفریقایی به صورت گسترده تری می­توان این را مشاهده کرد به طوری که بعد از یک قرن استعمار کشور توسط آمریکا و انگلیس هنوز مردم ما به این کشورها با دیده تردید می­نگرند و این امر در شعارهایشان قابل مشاهده است. آمریکا و اروپاییان به عنوان نماد نظام سرمایه­داری می­باشند که این نظام ریشه در تفکرات عقل مدرن و ابزاری و جدای از وحی دارد به طوری که هر شیوه تولید ثروت در آن مجازشمرده شده است بطوری که استعمار ملل هم یکی از بهترین شیوه­های آن می­باشد. بعد از انقلاب اسلامی هرچند ما از بسیاری از تجربیات مغرب زمین مثل داشتن مجلس ساختارهای نظامی و حکومتی استفاده کردیم ولی تا زمان ریاست میرحسین موسوی یک اقتصاد دولتی در ایران برقرار بود که این نه به خاطر روحیه توانگرستیزی ملت بلکه به علت نگرش منفی که به نظام سرمایه­داری غربی بود شکل گرفته بود البته همانطور که مصنف تا حدی به آن اشاره کرده است تفکرات سوسیالیستی آن دوره هم نقش داشته است که مهم­ترین تفکر درمقابل نظام­سرمایه داری بود که البته دلایل دیگری هم در کنار آن می­توان بیان داشت مثل حصر اقتصادی و کاهش ارزش دلار و وابستگی شدید آقتصاد به منابع نفتی و کمبود منابع و نیز وقوع جنگ تحمیلی که همه این ها در شکل­گیری نظام دولتی و کوپنی با هم نقش اساسی داشته است که با نظرات شاز نویسنده مقاله هم داستان نیست.

در دوره ریاست جمهوری آقایان هاشمی و خاتمی که ناکارآمدی­های نظام دولتی مشاهده شده به صورت افسارگریخته و تبعیض آمیزی روی به ساختارهای سرمایه­داری و گسترش نظام بانکی و زیرساخت­های نظام به صورت کاملاً غربی مثل بروکراسی اداری ، تشکیلات موسسات خصوصی با رانتهای بانکی که نتیجه آن در پایان آن ادوار تشکیل دادگاه­های مفسدان اقتصادی مخصوصاً درشهرداری تهران را می­توان به آن اشاره کرد که باعث نگرش منفی تر مردم به شعارهای خصوصی سازی که بیشترمخصوصی سازی انجام می­شد بود در دوره خاتمی بیشتر زیرساخت­های فکری مغرب زمین مثل ترویج سکولاریسم و لیبرالیسم غربی در دستور کار قرار گرفت که نتیجه آن با روی کار آمدن رئیس جدید قوه قضائیه بسته شدن بسیاری از روزنامه­های زنجیره­ای که به دنبال جدایی دین از سیاست مردم بودند و دنباله­رو رسانه های بیگانه بودند منجر شد که البته در بعد اقتصادی بیشتر ادامه دهنده دولت­ قبل بود ولی آنچه که سبب شد احمدی نژاد در انتخابات رای آورد نه شعار ضد سرمایه­داری­ بود که شعاری اساسی­اش که مردم سرمی­دادند این بود " فقر فساد تبعیض احمدی­نژاد به پا خیز" مصنف مقاله مذکور به علت تعلق خاطری که به تفکرات غربی دارد همه چیز را در آن دایره جستجو می­کند به طوری که بعد از سه سال از انتخابات هنوز هم نتوانسته اند علت واقعی رای آوردن وی را شناسایی کنند وهنوز دم از شعارهای پوپولیستی و عوام گرایانه رئیس جمهور منتخب مردم می­زنند غافل از آنکه آنچه که باعث رای آوردن این مرد شد نه این شعارها که رفع تبعیضات و مخصوصی­سازی­های صورت گرفته شده دردولتهای پیشین که نتیجه آن فساد گسترده در دستگاه دولتی و غیر دولتی رانتی شکل گرفته بود . وقتی مردم می­دیدند که عده­ای به صورت قارچ­گونه به انباشت ثروت دست می­زنند ولی توده مردم با فقر دست­پنجه نرم می­کردند وقتی که هردوره مردم می­دیدند که روسای جمهور با شعارهای افزایش سطح زندگی مردم ، ایجاد کار و تسهیل ازدواج به حکومت می­رسند در حالیکه کشوری با آن­همه منابع نفتی نمی­بایست با آن همه مشکلات اجتماعی و اقتصادی مواجه باشد وباید مشکلی در توزیع ثروت وجود داشته باشد وهمه اینها سبب شده است که رئیس جمهوری که شعار "نفت بر سر سفره مردم " می­دهد رای آورد در صورتی که می­بینیم آن­همه بزرگان مملکتی و کشوری با کارنامه­های روشن کاندیدا شده اند مردم بر خلاف سناریوهای موجود که اکثر آنها دارای سیاست های مشابه و حفظ وضع قبل بودند رای نیاورند و یک رئیس­جمهور ساختار شکن رای آورد. پس اینکه مصنف مقاله علت نبود سرمایه گذاری را در توانگری ستیزی مردم جستجومی­کند و آن را به تصوف و اینکه در فرهنگ عامه سرمایه­داران نکوهش شده اند تا حدی نادرست است چرا که به قول امام خمینی (ره) : این خوی کاخ نشینی است که بد است و نه کاخ نشینی. لذا در دید عامه مردم این نگرش جایگاه ویژه­ای داشته است لذا این گفته مصنف که اذعان داشته است که درصورتی که حضرت خدیجه نبود کسی جرات خوب بودن سرمایه­داری را نداشت کاملا نادرست است که تکلیف آن را اول انقلاب رهبر معظم آن بیان کرده بود. در حالیکه می­بینیم بعد انقلاب رسانه ملی و مقامات دولتی با بدست آوردن ثروت­های باد آورده نفتی به جایی اینکه فرهنگ ترویج کار و کارآفرینی را جای بیاندازند بیشتر به دنبال ترویج تجمل­گرایی و رانت­خواری و آقازاده پروری بودند در حالیکه این دولت در ابتدای تشکیل خود طرح بنگاه­های زودبازده را در دستور کار قرار داد و وام تسهیل وام­های ازدواج و کارآفرینی را برای جلوگیری از رانت­های بانکی گسترش داد هر چند که به علت نبود سیستم نظارتی درست در بانک­ها برای تخصیص این اعتبارات و نیز نبود نیروهای کاملا همفکر دولت و عملکردهای مغرضانه و کارشکنیها در نهایت باعث منحرف شدن مسیر سیستم بانکی و هدایتش به سمت سرمایه­گذاری در بخش زمین و ساختمان شد ولی بیشتر از آنکه تقصیر دولت وقت باشد ناکارآمدی ساختارهای قبلی و اعتماد بیش از حد رئیس جمهور به آن ساختارهای فرسوده و لزوم ساختارشکنی و تغییرنگرش به آنها را روشن ساخت.

 "توانگرستیزی"  که مصنف به عنوان یکی از ویژگی بد مردم ایران زمین بیان کرده است واژه­ای است که از فرهنگ سرمایه داری وام گرفته است.در فرهنگ دینی ما اصولاً افراد کارآفرین وخیر تکریم شده اند ولی افراد سرمایه­دار و ملاء که بیشتر به دنبال جمع کردن ثروت برای خودشان هستند مورد نکوهش واقع شده اند و این ربطی به توانگرستیزی ملت ودولتمردان ندارد.ولی اینکه ثروتمندی در ایران پسندیده هست یا خیر باید بیان کرد شاید نسبت به ثروتمندان دید منفی وجود داشته باشد آن هم به علت وجود سییستم ناعادلانه ارباب رعیتی در سالهای گذشته و نیز نبود سیستم سالم توزیع ثروت در حال حاضر به طوری که باعث رشد رانت خواری در جامعه شده است ولی آن به معنی توانگرستیزی مردم و دولت مردان نیست که مانع کارآفرینی این قشر باشد وآنچه اصولاً مردم وحتی رئیس جمهور با آن مخالفند عبارتست از رانت خواری و ویژه خواری یک عده خاص است افرادی که وقتی به یک منصب خاص رسیدند به علت داشتن رانت اطلاعاتی یا اختیارات از آن برای تولید ثروت برای خود سوءاستفاده می­کنند .حال که  این مبارزه با رانت­خواری تا به حال انجام نشده است بالاخره باید از یک جا شروع شود تا مانع پولشویی عده­ای رانت­خوار شود.ولی اینکه این عمل مخالف سرمایه­گذراری افراد خصوصی هست گفتاری نادرست است چرا که نبود آن مانع سرمایه­گذاری سالم در جامعه می­شود و آن شده است که الان است لذا این حرف مصنف نادرست چرا که مردم با ثروتمند شدن از راه رانت­خواری مخالف هستند نه ثروتمندی از راه درست آن .

مصنف گفته است که وقوع انقلاب اسلامی ایران توانگرستیزی را به ارزشی دینی و اخلاقی تبدیل کرده است . این بیان شاید در حق مردم ایران بسیار ناشایست باشد چه آنکه از ابتدای وقوع انقلاب به علت اینکه الگوی زندگی علوی و فاطمی و فرهنگ قناعت وایثار ترویج می­شد بسیاری از ارزش­های اسلامی دوباره زنده شد وبا بسیاری از فرقه­های ضاله مثل تصوف ، بابیت وبهایت و... ونیز تفکرات الحادی مثل کمونیستی و لیبرالیستی  مبارزه شد حال آنکه نویسنده هنوز هم با توجه به پارادایم منسوخ جامعه­شناسی غربی که هیچ کدامشان در ایران کاربرد نداشته و نتوانسته­اند بعد از گذشته سه دهه از انقلاب به درستی آن را ارزیابی و علت یابی کنند چگونه مصنف مورد نظر ما هنوز به این ریسمانهای پوسیده برای مدعای حرفهایش تمسک می­جوید قابل انتقاد است. حال وقتی می­گوید توانگرستیزی جزء ارزشهای اخلاقی و دینی ما شده است علاوه اینکه شعور مردم را به مضحکه گرفته است به ارزش­های دینی ملت را هم زیر سوال برده است.

درنهایت می­توان گفت این که مصنف مقاله این قدر تعلق خاطر به جامعه­شناسی مغرب زمین دارد و همه چیز را در چارچوب آن تحلیل می­کند جای تعجب ندارد چرا که در کتب درسی ما پر شده است از این نظریات که هیچ راهی به تعالیم دینی ما ندارد واگر مصنف مقاله مذکور این گونه تحلیل کرده است چندان جای انتقاد از طرف مسئولین فرهنگی کشور نباید داشته باشد که خود کرده را تدبیر نیست.

والسلام 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

فرهنگ سازی و قانون­مندی

در خطبه های عید فطر پارسال بود که مقام معظم رهبری فرمودند که مردم ایران ملت مصرفی شد ه اند این بیانات در زمانی بیان شد که در سال بعد از آن کشور ما  با کمبود گاز در ایام زمستان مواجه شد و همه این را از دولت دیدند که کشور ما به عنوان یکی از بزرگترین کشورهای تولید کننده گاز در جهان چرا باید با قطعی گاز مواجه شود و چرا اصولاً باید در زمانی که با کمبود گاز مواجه هستیم صادرات گاز داشته باشیم یا اینکه در ایام تابستان امسال می­بینسم که با کمبود وقطعی برق بیشتر شهر های کشور مواجه هستیم و نیز با کمبود آب که البته هنوز به مرحله قطعی نرسیده است همه اینها در حالی بیان شد که وزیرای مربوطه اذعان داشته بودند که در صورتیکه ملت ایران به میران چند درصد در حدود (10) درصد کمتر مصرف کنند همه مردم از انرژِیهای مربوطه بهرمندمی­شوند و هیچ کدام از شهرهای کشور با کمبود مواجه نخواهد شد  در حالیکه دیدیم که این طور نشد و به سرعت قطعی انرژی گاز و برق بسیاری از شهرها ی ما را در بر گرفت .

این وضعیت  را در امور قانونی  بیشتر ملموس است به طوری که مثلاً در امور رانندگی کشور ما بیشترین تصادفات جاده ای را  دارد  در مورد مشکلات بانکی ، بروکراسی اداری و مسئولیت ناپذیری های شغلی و کم کاریها، گران فروشی و بی انضباط­های مالی و فساد و ارتشاء در موسسات و شرکتهای دولتی  ،بسیار قابل ملاحظه است .

سوالی که اینحا مطرح می شود این است که این مشکلات ناشی از چست ؟ در جواب آن می­توان عوامل زیادی را برشمرد که از آن جمله می توان به خلاء قوانین مدون و جامع در اموررایج وکاری مردم ،قانون شکنی عده ای برای رسیدن به منافع بیشتر ، قوانین متناقض،ناآشنایی مردم با قوانین  و عدم اطلاع رسانی درست این قوانین توسط ارگان های رسمی کشور همه این ها را می­توان از عوامل اساسی که باعث ناکارآمدی درست قوانین و نیز عدم درست استقاده از منابع کشور می­توان بیان کرد .

اما آنچه که کشور ما روی آن اصلاً به صورت کارشناسی کار دقیق ومدونی انجام نداده است فرهنگ سازی است فرهنگ سازی را  می­توان  این گونه تعریف کرد که آشنایی با انجام درست کارها و مسئولیت پذیری در قبال آن بیان کرد .فرهنگ­سازی در زمینه ­های مختلفی صورت می­گیرد  که اجرا و مسئولیت آـن بر عهده نهاد خاص و تخصصی آن رشته است البته یک سری قوانین هم هستند که عمومی­تر هستند و باید توسط دولتها و سایر نهاد عمومی صورت به پذیرد و در نهایت یک سری از آداب اجتماعی است که در خانواده ها و گروه­های غیر رسمی باید نهادینه شود.

ابتدا  بهتر است که یک ارزیابی از فرهنگ عمومی مملکت خود داشته باشیم. در فرهنگ اصیل ایرانی یک سری آموزه های دینی و فقهی در قوانین و اعتقادات ما وجود دارد و یک سری از قوانین عقلی مثل قوانین راهنمایی و رانندگی که انسان قانون­مند و معتقد سعی می کند همه این موارد را رعایت کند اما چه عاملی باعث شد که کشور ما با آن همه قوانین دینی و فقهی بسیاری از قوانین به درستی اجرا نمی­شود با اینکه اجرای بسیاری از قوانین عمومی به علت دینی و فقهی هم ما را مقید به اجرای آن می کند مثلاً "کلوا وشربوا ولا تسرفوا " با اینکه یک وظیفه دینی و اعتقادی و یک قاعده فقهی است اما بیشتر استفاده را در فرهنگ و قوانین عمومی مملکت هم دارد به طوری که یک دستور فردی فقط نیست یا واجب کفایی بلکه یک وظیفه عمومی است.

پس همان طور که گفته شد ما از لحاظ معیارهای فردی واجتماعی و اعتقادی برای تاکید بر درست انجام کارها و مصرف درست دچار کمبود نیستیم چه اینکه ازبعد اعتقادی کتب دینی ما آکنده از این دستورات است که ما را به آن فرا می­خواند ولی آنچه که ما انجام ندادیم  بیان الگوی درست کارها به مردم می­باشد. ما بسیار دم می­زنیم که باید مردم در مصرف آب ، برق ، گاز و مواد غذایی و سایر کالاها دقت کنند و ملاحظه مردم را داشته باشند ولی می بینیم هنوز آنچه باید صورت بپذیرد به عنوان یک کشور الگو در جهان اسلام که قصد دارد به عنوان قطب اقتصادی تا چند ساله آینده خود را مطرح کند انجام نشده است.لذا برای فرهنگ سازی درست بایست که به یک سری موضوعات دقت داشت که در تدوین سند چشم انداز فرهنگی جامعه به ما بسیار کمک می­کند :

1.  بیان الگوی درست انجام کارها به صورت دقیق:  مثلاً بیان الگو درست مصرف خوراکی از کودکی در خانواده­ به طور دقیق که مثلاً بدن روزانه چه میزان آب لازم دارد چه میزان کالری باید مواد غذایی مصرف کند و اصولاً هر ماده غذایی چه میزان کالری وانرژی دارد.

2.  فرهنگ سازی متناسب با مقتضیات گروهای سنی مختلف : باید توجه داشت که هر گروه سنی یک سری کارها بیشتر مواجه و افراطی تر برخورد می شود مثلاً الگو صحیح برای دوست یابی در سنین نوجوانی یا انتخاب همسر در ایام جوانی.

3.  فرهنگ سازی متناسب با مقتضیات فرهنگی جامعه : کشوری ما که دارای یک تمدن چندین هزار ساله است دارای یک سری ویژگی هایی است که در کل جهان به آنها شناخته شده است مثل خونگرمی ، داشتن عرق دینی نسبت مذهب ، اعتقاد قوی به قوانین دین مبین اسلام ،ملت مبارز ودلاور و... حال اگر در کشور ما با پدیده ای مثل بی حجابی مواجه شود را نمی توان تمام آن را به گردن تهاجم فرهنگی انداخت بلکه عدم التزام خانواده ها و فرهنگ سازی درون خانوادگی و درون جامعه را می­توان به عنوان عامل مهمتر ارزیابی کرد در حالیکه کشور ما در رسانه ملی در این سطح فیلم های هالیوودی استفاده می­شود علاوه که کم­کاری ما رابیان می کند خودش بزرگترین ضربه به فرهنگ ملی است و اینکه برای روی نیاوردن به سمت ماهواره نشان دادن چنین فیلم­هایی داروی مسکن است یک جور توجیه غیرعقلایی است چرا که در نهایت افراد را جری­ترمی­کنیم که حتی اگر افرادی به این جور فیلم ها علاقه نداشته باشند آنها را هم به این سمت سوق می­دهیم.

4.  فرهنگ سازی در ساختارو وظایف رشته­ها و مشاغل : بسیار از مشاغل در کشور ما به صورت یک پکیج کامل از مغرب زمین وارد شده اند بدون آنکه به محتوای آن­ها دقت شده باشد و یا اینکه اصلاً آنها متناسب با فرهنگ کشورما کارایی دارند و اگر لازم است با تغییراتی همراه باشند مثلاً مدیر جامعه اسلامی آیا فرقی با مدیر غربی ندارد یا اقتصادان اسلامی همگونه که اقتصاد دان غربی فکرمی­کند باید سیاست های مالی کشور را اجرا و تنظیم کند یا خیر.پس لزوما کسی که علوم غربی محض را خوانده است در کشور ما نیروی متخصص نیست بلکه باید توان استفاده درست از علمش متناسب با نیازها وقوانین یک جامعه اسلامی را داشته باشد. البته یک از مهمترین نیازهای فرهنگی کشور ما این بوده است که متخصصان علوم و مشاغل مختلف می­بایست علوم خود را به صورت کاربردی متناسب نیازهای جامعه و قوانین اسلامی به صورت دقیق مورد بازبینی و اصلاح قرار می­دادند تا دانشجویان هنگام کسب دانش و انجام کار خود با مشکلات اعتقادی و دینی و نیز ضد فرهنگ ملی مواجه نشوند مثلاً اقتصادانان ما که اقتصاد غربی که برمبنای ربا است را خوانده اند خوب برمبنای علمشان به دفاع از آن برمی­خیزند که این خود مقابله با فرهنگ واعتقادات ملی است.

5.  استفاده درست از افراد کارشناس در رسانه های ملی برای فرهنگ سازی درست : برای اینکه که رسانه ما درست کارش را انجام دهد به دو گروه از افراد نیاز دارد اول کارشناسان فرهنگی که مسلط به فرهنگ درست دینی و اجتماعی هستند و دوم افراد متخصصی که در زمینه فرهنگ سازی از طریق رسانه و به کارگیری فرهنگ ایرانی درتولیدات رسانه ای مهارت دارند. رسانه اعم هست ازتلویزیون ، رادیو ، جراید وغیره که علت بیشتر مشکل رسانه­های ما درزمینه فرهنگ سازی نبود نیروی متخصص است که بیشتر به مورد چهارم که دربالا اشاره شد بر می­گردد.

6.  درنهایت باید اذعان کرد همه نیازهای کارکردی وفرهنگی جامعه در غالب یک ساختار مشخص و دقیق جامع است که به خود کفایی و اوج یک مملکت را می­رساند. این که ما مدام دم از جامعه اسلامی بزنیم نیاز به اجرای دقیق سیاست­های فرهنگی واجتماعی مدون در سطوح خرد و کلان جامعه دارد که با تدوین تخصصی آن در غالب یک ساختار یکپارچه است که به نتیجه منجر می­شود الگوی ساختاری­ کارکردی که بسیاری از کشورها بخش های مختلف سیاسی ،اقتصادی،نظامی فرهنگی و... شان را متناسب با آن تنظیم کرده اند برمبنای الگوی سیستم بدن انسان است که بخش مختلف آن مکمل هم هستند و اگر ضعفی در قسمتی ایجاد شود سایر بخش­ها سعی در جبران و بهبودی آن وبازگرداندن هماهنگی به کل سیستم تلاش می­کنند لذا بخش فرهنگی باید به عنوان زیربنای کل جامعه وسایر بخش­ها درست و دقیق تدوین وبه روز شود که به عنوان موتور محرکه کل جامعه در جهت پیشرفت آن را سوق دهد و البته اگر خللی درآن ایجاد شد توسط سایر بخشها به سرعت ترمیم شود.

درنهایت باید گفت اگر امروز به صورت تخصصی به نظریه پردازی در علوم اسلامی و دینی نپردازیم و ارج بیشتری برای علوم انسانی به عنوان ستون فقرات سایر علوم قائل نشویم تهاجم فرهنگی بدون هیچ مقاومتی و به راحتی توسط یک جنگ نرم کشور ما را تحت سیطره خود قرار خواهد داد، لذا اهمیت بیانات مقام معظم رهبری در زمینه مهندسی فرهنگی اینجا است که روشن می­شود ولزوم جنبش نرم افزاری در علوم انسانی نسبت به سایر علوم پررنگ تر می­شود.لذا باید در همه علوم و معارف با این نیروی جوان و دانش پژوه که در دانشگاه و حوزه ها وجود دارد به صورت تخصصی با تشکیل کارگروه های مختلف جلو رفته و نظریه پردازی کرد و با تشکیل قطب های علمی و نظریه پردازی به صورت کاربردی آن­ها را در اجتماع وصنعت به کار بست چه آنکه اهمیت این نظریه ها در صحنه عمل و حل مشکلات جامعه به صورت موثر خودش را نشان می­دهد.البته همه این کارها به قرار دادن یک بودجه آموزشی وپژوهشی و حمایت بخش­های مختلف جامعه از این نظریات به عنوان استفاده کنندگان آن نظریات بدست می­آید که در صورت کم کاری و اهمیت ندادن به این حوزه نباید انتظار تحولی اساسی در جامعه را بی­دلیل داشت.

من الله توفقق

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

Soul Mate

عدم ارضاء جنسی، علت نارضایتی بین بیشتر زوجین.

انگیزه‌های پنهان شهوت، ظاهر، پول، جایگاه اجتماعی و غیره در تصمیم‌گیری برای ازدواجی به سبک حیوانات (کتاب "الاغی که ازدواج کرد" را بخوانید)...

در استرولوژی، ازدواج هفتمین خانه است که در را به سوی دشمن باز می‌کند. عاشقان شروع، دشمنان چند ماه بعد...

بگذارید مدرسه‌اش تمام شود، 18 سن خوبی است. تحصیلات دانشگاهی بسیار مهم است، پس 22 عالی است. ادامه تحصیل و جایگاه شغلی، 28 یا رندش کنیم 30 بهترین سن برای فکر کردن درباره ازدواج است... حال اینکه سن آمادگی اجتماعی دوبرابر سن بلوغ و قاعدگی و آمادگی فیزیکی است از خنگی طبیعت است یا عقب‌ماندگی جوامع بماند...

آیا انتخاب همسر مهمترین انتخاب زندگی نیست؟ چرا باید چنین انتخابی در اوج هیجانات و احساسات و خامی عقل و فقدان تجربه و فوران هورمونهای جنسی باشد؟ آیا باید چند دهه صبر کرد تا بدانیم چه می‌خواهیم؟

ازدواج کامل

هر بازگشت (تناسخ) از قبل با هدف انجام مأموریتی طراحی می‌شود ("سفر ارواح" را حتماً بخوانید). بررسی خانه دهم این را آشکار می‌کند.

حال اگر ندانیم هدفمان چیست انتخابمان چگونه خواهد بود؟

زوج یعنی نصف.

"از نشانه‌هایش اینکه از روان خود شما برای شما زوجی آفرید که بتوانید با آنها سکینت بگیرید."

خیلی مواقع تناسخ‌ها فقط چون انتخاب درست صورت نگرفته است رخ می‌دهند، چون بیدار کردن کوندالینی مهم است! چون در اقامه صلات، این انرژی جنسی است که باید در میدان مغناطیس دو زوج از چاکرای جنسی به چاکرای لوتوس بالا رفته و سپس به چاکرای قلب پایین رود تا به سکینت تبدیل شود.

"اوست که سکینت را بر قلب کیمیاگران فرو می‌فرستد."

ترجمه آزاد از مقاله‌ای از امیرفطیر

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

مبارز

فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست          کـجــاست شیردلی کز بـــلا نپرهیزد

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

اعتماد به نفس

نوابغ همه رفتند؛

ابن‌سینا، سعدی، نیوتن، گوته، شوپنهاور، اینشتین...

منم چندان حال خوشی ندارم!

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

ما فقط روشنفکریم چون ما غربزده تریم !

امروز دوباره روزنامه کارگزاران ادعای روشنفکری کرد و از مهران مدیری ایراد گرفت که تو روشنفکر نیستی ولی ما روشنفکریم ما که روزنامه شهروند می زنیم به همه فحش می دیم ما که برای فرهنگ مملکت دل می سوزونیم مگر نمی بینی ما با سرکرده های موسیقی رپ ومتال ایرانی مصاحبه می کنیم ما حتی ازجنایات اسرائیل هم در غزه چیزی نمی گیم این خلاف روشنفکری و عقل سلیم است اخه کدوم بی عقلی بدون سلاح در برابر یک دشمن تا دندان مسلح می ایسته تازه آمریکا هم پشت سرش باشه ما که ما هستیم اگه آمریکا به ما کمک نکنه نمی تونیم یه روزنامه یا مجله بیرون بدیم فلسطینی ها که جای خود دارند راستی کجا بودیم آهان مهران مدیری این مرتیکه که فرهنگ مملکت را داره مبتذل می کنه خجالت هم نمی کشه البته ما هر چی بهش گفتیم بیا با ما باش نیامد رفت با ضرغامی بست حالا یه زیر آبی ازش برم که هز کنه آره داشتم می گفتم این مرتیکه آمده تو این فیلمش به قشر ادیب و فرهیخته و شعرا و نیز شعر نو و حتی استاد توفان که از مشاهیر علم و ادب ایران زمین است هم توهین و بی احترامی کرد تازه روش درمانی مدیتیشن هم زیر سوال برد این مرتیکه اصلاْ سواد درست حسابی هم نداره من خودم توی یکی از همین پارتی های روشنفکری دیدمش کلی هم صحبت کردیم بعدش هم رفتیم استخر که یه دفه نیروی انتظامی ریخت مارو به جرم روشنفکری گرفت که این مهران واسطه شد آزاد شدیم  ولی اگه جذبش می کردیم خیلی استعدادشو داشت تو روزنامه شرق یک بار کلی لی به لالاش گذاشتیم شاید جذب بشه اما نیامد انگار اون وری های بیشتر بهش می دن خوب حالا هر چی که شده فعلاْداش فرزاد حسنی رو عشقه .
نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

عصر آکواریوس (قسمت اول)

                   

آنتروپولوژی عرفانی به جزئیات تاریخ تمدن‌های گذشته، حال و آینده زمین می‌پردازد. "تاریخ تکرار می‌شود"، یک بیان عمیق است اما نه فقط به خاطر تکرار حوادث اجتماعی-سیاسی بلکه به دلیل سیکل‌های کیهانی و اتفاقاتی که در آن تکرار می‌شود.

آنتروپولوژی عرفانی بیشتر به نسل‌های اصلی بشر که روی زمین زندگی می‌کرد‌ه و خواهند کرد می‌پردازد. هر سیاره هفت نسل بشر را پشت سر می‌گذارد تا در نهایت به یک قمر بدون زندگی تبدیل شود. به عنوان مثال ماه در روز کیهانی قبل سیاره‌ای سرشار از زندگی بوده است.

انسانهای امروز بخشی از نسل پنجم بشر زمین هستند که آریایی خوانده می‌شوند. نسل اول، پروتوپلاسماتیک‌ها کاملاً بیدار و یزدانی بوند که بدن‌های فیزیکی-اتری بدون اندام‌های نر و ماده داشتند. محل زندگی آنها قاره تول بود که اکنون قطب شمال زمین است. نسل دوم، هایپربورین‌ها بودند که در قاره هایپربورین در اروپای شمالی کنونی زندگی می‌کردند. آنها نیز موجودات بیدار و الهی و دوجنسه بودند که با تقسیم تولید می‌شدند. نسل سوم، لمورین‌ها در قاره بزرگ مو، اقیانوس آرام کنونی بودند که در دوره اول زندگی خود، اندام‌های نر و ماده را با هم داشتند. جدایی نر و ماده در بخش دوم این تمدن شکل گرفت. نسل چهارم، آتلانتین‌ها در قاره آتلانتیس، اقیانوس آتلانتیس کنونی ساکن بودند. بعد از به زیر آب رفتن آتلانتین‌ها، نسل پنجم، آریایی‌ها که ما هستیم ظهور کردند. نسل‌های ششم و هفتم بعد از ما خواهند آمد.

هر نسل به اندازه دوره‌ای در زمین زندگی می‌کند که منظومه شمسی کمربند زودیاک را یک بار گردش کند. این دوره 25968 سال به طول می‌انجامد که در ادبیات آنتروپولوژی عرفانی با پیدا شدن و محو شدن زمین در مجمع‌الکواکب آکواریوس آغاز و خاتمه پیدا می‌کند. [360 درجه آسمان شب در طول سال به دوازده مجمع‌الکواکب تقسیم می‌شود. محور اعتدال بهاری (تقاطع صفحه استوا و صفحه مداری زمین به دور خورشید که امتداد خورشید و زمین در روز اول بهار است) در اثر حرکت تقدیمی محور چرخش زمین (به خاطر گشتاورهای اغتشاشی خورشید به زمین ناشی از بیضی بودن آن) نیز با دوره حرکت 26 هزارساله از میان مجمع‌الکواکب‌ها گذر می‌کند. اینکه این دوره با دوره ذکرشده چه ارتباطی دارد من نفهمیدم]. زمین 2164 سال را در هریک از مجمع‌الکواکب دوازده‌گانه سپری می‌کند. بنابه گفته سامائل زمین در 4 فوریه 1962 وارد عصر آکواریوس شده است [اینکه اکنون محور اعتدال بهاری به سمت مجمع‌الکواکب آکواریوس است یا مجمع‌الکواکب پایسیس در مجامع علمی اختلاف نظر وجود دارد].

 


نظر شما( )
?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:45 صبح

رسانه های خبری و بحران های بشری

مراحل جنگ های نوین
در جنگ های نوین (پست مدرن)، ابزارهای جنگی ترکیبی از رسانه ها و ادوات نظامی بوده و شامل سه مرحله است؛ 

جنگ رسانه ای 

جنگ رسانه ای (Media War) استفاده از رسانه ها برای تضعیف دشمن و بهره گیری از توان وظرفیت آنها (اعم از مطبوعات، خبرگزاریها، رادیو، تلویزیون، اینترنت و اصول تبلیغات) به منظور دفاع از منافع ملی است.
جنگ رسانه ای یکی ازابعاد برجسته جنگ نرم(Soft War) و جنگ های جدید بین المللی است: جنگی است که حتی در شرایط صلح نیز به صورت غیر رسمی ادامه می یابد. 

تحولات نوین در جنگهای رسانه ای 

1. تحولات شکلی 
_  بهره گیری از تاکتیک تنها سازی دشمن 
_  بهره گیری از تاکتیک آتش تبلیغاتی قبل از شروع جنگ نظامی 
_  تصویر برداران و خبرنگاران در صفوف اول جبهه 
_  برتری یافتن تصویر برداران بر خبرنگاران رسانه های نوشتاری و گفتاری 

2. تحولات محتوایی 
_  واقیت سازی خبری با استفاده از اخبار سخت(Hard News) به جای اخبار نرم(Soft News) 
_  منطقه ای شدن رسانه ها 
_  ظهور رسانه های مخاطب محور 
_  رسانه ها مدافع منافع ملی کشورهایشان 

تاکتیک های خبری رسانه ها در جنگ های نظامی 

_  تاکتیک اطلاعات سری (Secret Information) 
_  تاکتیک موجی (Feeding Frenzy) 
_  تاکتیک تبخیر (Vapor) 
_  تاکتیک دروغ بزرگ (Big-Lie) 
_  مبالغه (To Exaggerate) 
_  دستکاری آماری (To Cheat in Statistics) 
_  واکنش زنجیره ای (Chain Reaction) 
_  تاکتیک منبع نقاب دار (Legitimizing News by Inference) 
_  توجه به کودکان (Targeting Children


نظر شما( )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آرگ
نی زن
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

168166

بازدید امروز

26

بازدید دیروز

0


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

زیگورات

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

مهرماه 87
آبان ماه 87

لوگوی دوستان


اشتراک