مـن عـاشـق آن زمـیـن و دریـا و فــََرَم که به جـز یـادِ عـزیزش دگـری نیسـت برم
آنـقـدَر خوب و فریـدست ازانـش هرجا دست و پا را که بُـوَد سهل ، دهم نیز سرم
چه عجایب بشری در ره او جان دادند کـه فـقـط لایــق ایـشــان بُـوَد آن بــاغ اِرَم
گر مـرا گِرد جهان در همه اوقات برند نـفــروشـم کَـمَـکـی زان ، بــه هـوای دگرم
من درین خـاک شـدم زاده و آماده زین کــه هـمـه داده شَـهمَـست ز الطاف و کرم
تـا کـه دنیـا به قـرارسـت و رمـق در بدنم
سـر و پـای و تـن و جـانـم به فـدای وطنم
|