تاریخ انقلاب اسلامی با فراز و نشیب های متفاوتی همراه بوده است. گروهها و افراد فراوانی پس از پیروزی انقلاب وارد کارزار سیاست شدند، برای فریب افکار عمومی برخی شعارهای طرفداری از خلق سر دادند، برخی دیگر خود را تئوریسین بزرگ "اقتصاد توحیدی" نامیدند، عده ای دیگر شعار ملی گرایی و طرفداری از لیبرالیسم سرمی دادندو... اما "دست تاریخ" نقاب نفاق ها و فریب ها و ادعاهای ملی گرایان را کنار زد و دستشان را در تاریخ ملت رو کرد.
آنچه در پی می آید داستان پیوند شوم مثلث "سازمان منافقین"، "بنی صدر" و "نهضت آزادی" از فردای پیروزی انقلاب اسلامی است، هر چند این پیوند از سال های پیش از انقلاب کلید خورده بود لیکن پس از انقلاب جنبه تشکیلاتی، سیاسی و فکری آن پر رنگ تر و تبدیل به یک جریان سیاسی شدند. این 3 جریان، شاخ و برگ های درخت اومانیسم، ماتریالیسم و لیبرالیسم هستند که وحدت در استراتژی و اختلاف در تاکتیک دارند. چه بازرگان بود که منافقین را "فرزندان عزیز" خود می خواند.
اگرچه این 3 جریان ابتدای پیروزی انقلاب در برخی موارد اختلافاتی داشتند اما هر چه می گذشت، اختلاف به ائتلاف و اختلافات تاکتیکی به اشتراکات استراتژیک تبدیل می شد که این 3 جریان هر کدام سرنوشت مشابهی پیدا کردند؛ سازمان مجاهدین و بنی صدر به اصلشان "امریکا، غرب و صدام" رسیدند، جبهه ملی از سوی امام(ره) مرتد اعلام شد، نهضت آزادی هر چند قرار را بر فرار ترجیح داد اما در داخل همان اقدامات منافقین و بنی صدر را با "ادبیات" و "روش دیگری" دنبال می کرد تا اینکه امام در نامه 6/1/68 خود، نهضت آزادی را که در داخل مانده بود، از منافقین که به خارج فرار کرده بودند، بدتر دانست.
|