قلمم شکسته - زیگورات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیگورات

 

بارالها ! ... می دانم برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استوار و فروتنی یاری خواهانه است و اینک، قلبم با اراده ای استوار و فروتنی متواضعانه با تو رازگویی می کند . [امام صادق علیه السلام ـ در دعایش هنگام رفتن نزد منصور، خلیفه عبّاسی ـ]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?زمانی

چهارشنبه 87/8/8  ساعت 11:44 صبح

قلمم شکسته

بوی کاه گل و نم نم بارون

امروز بارون با همیشه فرق داره. آسمون خاکستری و درختا غمگین تر و سر به زیر تر از همیشه. تنفس جریان دلگیر هوا حتی نگاه پرنده ها رو هم سنگین کرده.

صدای ناله و گریه محله رو سیاه و کبود کرده. سینم سیاه و سنگین شده. صدای گریه زینب هنوز توی گوشم می چرخه. همه چیزومثل شیشه های شکسته می بینم انگار چشممام شکستن که اینطور همه چیز رو خط خطی میبینم دستم رو روی چشمام که پر اشک گذاشتم چهره قشنگش اومد جلو چشمم اولین چیزی بود که بعد سال ها میدیدم .چشمهایی مهربان و مشکی که غم و نگرانی توی سیاهی نگاهش دلمو می لرزوند. مامانم میگه اگه دستای اون نبود من بعد از ابله ای که گرفتم دیگه هیچوقت نمی دیدم.

بابام توی جنگ مرده بود سالها بود که من و خواهر برادرام پدری نداشتیم. ولی اون بود و شده بود همه کسه من و همه بچه های یتیم محل . وقتی به دستام نگاه می کنم و می بینم که قدرت دستای ضمخت و لطیف اونو ندارم و این قدر کاسه روی پاهام فقیره که جای شیر آب بارون داره از خجالت عکسم توی کاسه صورت آبله زدم رو می پوشونم.

بسم الله و با الله و علی ملة رسول ا لله، فزت و رب الکبة...

میگن وقتی ضربه به سرش خورده همون طور که خاک محرابش رو به ضخم می گرفته اینو گفته

چه طور ممکن که یکی  حتی با وجود درد با مرگش احساس سعادتمندی کنه؟

حالادارم می فهمم که چرا این بارون با بقیه فرق داره. چون این بارون از جنس نور این بارون از نور چشم  فرشته هاست. صدای ضجه و فریاد های فرشته ها با قطره های سرد بارون روی تنم می شینه و ذره ذره وجودم ورو می سوزونه.

 ناله های یتیم های کوچه ، جیغ جیغ دلخراش پرنده ها  و ضربه های نخل ها به دیوار های غم گرفته تنم رو لرزوند و به اوج رسید

چی شده؟ هر قطره که به صورتم می خوره انگار غم و غصه زمین از اول تولد تا حالا رو به صورتم می کوبونه.

نه..................................  نه ......................................

این ناله ناله های شکستن همه کس ماست.

به خدا سوگند که پایه های هدایت شکست....

و

نشانه های پرهیزکاری گم شد...

پسر عم برگزیده خدا کشته شد...

......... علی شهید شد..........

و...........................................شقی ترین اشقیا اونو کشت.......................

این صدا صدای نور که به زمین تابید و به ما خبر داد که همه ما دوباره یتیم شدیم

قلمم شکست

کمکم کنید...

من دوباره واسه همیشه گم شدم ____________________________________________________


نظر شما( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آرگ
نی زن
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

169463

بازدید امروز

46

بازدید دیروز

177


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

زیگورات

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

مهرماه 87
آبان ماه 87

لوگوی دوستان


اشتراک