سکوت ،پر از نشانه ی تو ..
ای تنهاترین وقت باقی مانده ..
برای مرغابی های بی آبِ دیده
همان ترانه ی خوشبختی باران است
تو ... نرفته بودی !!
که آمدنت را ، به علفزار ِ خشکیده ی تمنّا ...
تهنیت شُمرم
... و از تو می خواهم ، به حق
فرصتی که باردیگر نشاندی
و رسول رمضانت را ، به پیغام آشتی
، صبحی دیگر مبعوث کردی
عنایتی فرما تا... !
اشک ِ خشوع در برابر تو ، اَمانم را بِبُرد ،
ناله ی شوق طلبت ، گلویم را بخشکاند،
عطَش ِ خواستن محبتت هم ، نَفسَم را ذبح کند ..
و آنگاه در زیر آفتاب سرخ رحمتت ، چنان بسوزم ..
که جزغاله های تَنم را کسی پیدا نکند ...
به رحمتت ای مهربانترین ِ ، توانمندان
|