زمانی - زیگورات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیگورات

 

بارالها ! ... مرا به کسالت درعبادتت، کوری از راهت و بیرون شدن از طریق محبّتت، مبتلا مکن . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

مفاخر . بابک خرمدین

 

 

بابک خرمدین نمادی از مقاومت ایرانیان در برابر تجاوز بیگانه

 

گذری بر زندگی شگفت انگیز و میهن پرستانه بابک خرم‌دین

 

خَرَّم در زبان پارسی هر چیزی است که خوشی و شادی و لذت را برای انسان فراهم آورَد. اینکه بهار و باغ و بوستان را  خُرَّم  گوئیم به این دلیل است که مایه‌ی شادی و نشاط ‌اند. واژه دین از دَینه اوستایی می باشد که به معنی وجدان انسان معروف است . خُرَّم‌دین، و بصورت امروزینش  دینِ خُرَّم  بمعنای دینی است که در کنار انسان ساز بودنش مایه‌ی شادی و خوشی مردمان شود . تعریف دین به این مفهوم در جای‌جای گاتای زرتشت آمده است، مؤلف کتاب البدء والتاریخ درباره پیروان زرتشت میگویند:  هرچه انسان خرمی بیشتری بطلبد اندوه اهریمن بیشتر میشود و اهریمن بیشتر درصدد جنگیدن با انسان برمی‌آید ؛ و در تعریف عقاید خرم‌دینان مینویسد که  آنها هرچه باعث شادی و لذت باشد و طبیعت انسان به آن علاقه داشته باشد و زیانی به کسی نرساند را مباح میدانند . نهضت حق طلبانه خرم دینان را می توان نهضتی بزرگ در تاریخ ایران دانست . زیرا روحیه ملی و ضد بیگانه را در ایران زمین گسترش داد .

معنی واژه بابک در واژه نامه پهلوی - اوستایی استاد بهرام فره وشی از پاپک گرفته شده است که پدر عزیز و کوچک معنی می دهد . یکی از بزرگان سرزمین ایران از نیای ساسان نیز بوده است . متاسفانه عده ای از پانترکهای بی سواد دست به جعل نام این بزرگ مرد ایران زده اند و در سایتهای خود از او به عنوان قهرمان ترکان نام می بردند و او را از ترکستان و مغولستان که سرزمین ترکها می باشد خوانده اند . ولی خوشبختانه نام و معنی وی صددرصد ایرانی است و این حرکات فقط کوته فکری – عدم آگاهی و تفکری متحجرانه از آنها را برای ما نمایان می سازد . پاپک خرمدین از سرزمین آریایی مادهای آذربایجان کجا و  "بایْ بَک" ساختگی عده ای بچه تجزیه طلب از نوادگان وحشی چنگیز خان مغول کجا ؟!؟!؟

بابک از نژادی ایرانی و مسکنش آذرآبادگان (آذربایجان) بود، گویا مسلمانش کرده بودند و نام عربیش حسن  بود. جنبشی که بابک در ایران آغاز کرد و رسما نام  جنبش خرم‌دینان  برخود داشت، یک ایدئولوژی مشخصی را مطرح میکرد که هدفش براندازی نهائی سلطه‌ی عرب - برقراری مساوات انسانی در ایران - تأمین خوشیی برای همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزم مینویسد که  ایرانیان ازنظر وسعت ممالک و فزونی نیرو برهمه‌ی ملتها برتری داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چون دولت باشکوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و عرب که نزد آنها دونپایه‌ترین قوم جهان بود برآنها مسلط گردید این امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصیبتی تحمل‌نشدنی روبرو یافتند، و برآن شدند که با راههای مختلف به جنگ با اعراب برخیزند. ازجمله رهبران آزادی بخش و ملی ایران میتوان سنباد، مقنع، استادسیس، بابک و دیگران را نام برد . دولت ساسانی که نیز که در سالهای پایانی عمرش به سر می برد بدون شک اگر با حمله اعراب روبرو نمی گشت با قیامهایی ملی همچون زمان پارتیان تغییر سلسله می دادند و حکومتی قوی تر و جدید به صورتی کاملا ایرانی روی کار می آمد همانگونه که پارتیان بر ضد سلوکیان یونانی در ایران قیام کردند و دست بیگانگان را از این سرزمین برچیدند و سلسله قدرتمند شاهنشاهی پارتی را برقرار نمودند

نام  خرم‌دین  که به پاخاستگانِ ایرانی برای این جنبش برگزیده بوده‌اند به روشنی نشان میدهد که این یک جنبش مزدکی بوده و همه‌ی شعارها و برنامه‌های مساوات‌طلبانه و ضد بهره‌کشی مزدک را دنبال میکرده است. خود مزدک در تاریخ دینی که ادعای پیامبری آن را می کرد از زرتشت گرفته بود و با تغییراتی می خواست آن را به روز کند ولی چون در برابر دین بهی که دارای پایه های بسیار کهن بود قدرتی نداشت نتوانست گسترش یابد . ابن حزم تصریح میکند که  خرم‌دینانِ پیرو بابک یک فرقه‌ی مزدکی بودند . اساس تعالیم مزدک برآن بود که مردم باید هم دراین دنیا و هم دردنیای دیگر به سعادت و شادمانی دست یابند؛ یعنی هم دراین دنیا با کسب وکار وکشاورزی و صنعتْ برای خودشان بهشت بسازند، و هم با انجام کارهای نیکو و خودداری از کارهای بد رضایت خدا را حاصل کنند تا درآخرت به بهشت بروند.  نیک  در تعالیم مزدک عبارت بود ازگفتار وکرداری که به خود یا دیگری منفعتی برساند و سعادتی فراهم آورَد؛ و  بد  عبارت بود ازگفتار یا کرداری که به خود یا دیگران آسیب و گزند وارد آورد یا سبب محرومیت شود. ابن‌الندیم در وصف یکی از ایرانیانِ مزدکی مقیم بغداد به نام  خسرو ارزومگان  که ویرا  پیرو مذهبی شبیه مذهب خرم‌دینان  نامیده، مینویسد که به پیروانش دستور میداد بهترین لباسها بپوشند، و خودش نیز بهترین لباسها می‌پوشید و به آن افتخار میکرد .

مرکز فعالیت بابک در آذربایجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگی از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهایش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از میان بردن سلطه‌ی اربابانِ عرب بود که نزدیک به دوقرن مردم ایران را تاراج میکردند. قبایل عرب همراه با فتوحات عربی به درون آذربایجان و دیگر شهرهای ایران سرازیر شدند. بلاذری درباره‌ی سرازیر شدنِ عربها به آذربایجان در زمان عثمان و امام علی، مینویسد  بسیاری از عشایر عرب از بصره وکوفه و شام به آذربایجان سرازیر شدند و هرگروهی برهرچه از زمین توانست دست یافت و مصادره کرد، و بعضی‌شان زمینهائی را از عجمها خریدند و روستاهائی نیز به این عشایر واگذار شد، و مردم این روستاها به مُزارعین ِ اینها تبدیل شدند .

آغاز نهضت بابک در ایران را سال 194خ ذکر کرده‌اند. در مدت کوتاهی سراسر روستائیان نیمه‌ی غربی ایران و جنوب ایران به نهضت خرم‌دینان پیوستند. طبری مینویسد که  مردم روستاهای نواحی اصفهان و همدان و ماهسپیدان و مهرگان‌کدک و جز اینها نیز به دین خرم‌دینان درآمدند . نخستین درگیری ناکامِ سپاهیان دولت عباسی و بابک درسال 198خ گزارش شده و خبر از شکست سپاه عباسی می‌دهد. دومین درگیری ناکامِ سپاه عباسی و بابک درسال 200خ بود که بخش اعظم سپاهیان عباسی را بابک در غربِ ایران- نزدیکی‌های همدان- کشتار کرد. اعزام نیروهای عباسی به جنگ بابک درسراسر سالهای 200- 206خ تکرار شد و هربار از بابک شکست یافتند. در سال 203خ در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجسته‌ی دولتِ عباسی به قتل رسیدند؛ و یک فرمانده برجسته نیز شکست یافته فرار کرد. در سال 206خ یک افسر برجسته‌ی عرب با سِمَتِ والی آذربایجان اعزام شد و سپاه بزرگی در اختیارش نهاده شد تا به‌کار بابک پایان دهد. این مرد نزدیک به دوسال با بابک درگیر بود، و در خردادماه 208خ درکنار روستای بهشتاباد کشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند (به ادامه مطلب بروید)


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

شگفتی . تخت جمشید

 

            پرسپولیس ، یادگار تمدن بی همتای ایرانیان

 

تخت جمشید را می توان تقریباً همانند ارگ ها و یا دژهای حکومتی و سکونت گاهی ایران در دوران اسلامی دانست، زیرا پادشاهان یا حاکمان ایالت ها یا شهرهای بزرگ در ایران بر اساس شیوه ای کهن، فضاهای سکونت گاهی، حکومتی و تشریفاتی خود را غالباً درون محوطه ای محصور و دارای استحکامات دفاعی می ساختند که در برابر تهدیدها و مخاطرات خارجی و داخلی حتی الامکان در امان باشند. این گونه مجموعه ها که آن ها را دژ، کهندژ، قلعه یا ارگ می نامیده اند، افزون بر فضاهای سکونت گاهی، حکومتی و تشریفاتی، عرصه ها و فضاهای متنوعی برای برخی از انواع فعالیت های خدماتی و نظامی داشتند. چنین الگویی در طراحی شهری از دوران پیش از اسلام تا اواخر دوره قاجار در بسیاری از نواحی و مناطق سرزمین گسترده ایران وجود داشته است و تخت جمشید را چنان که داریوش در کتیبه ای به آن به عنوان یک دژ اشاره کرده است، باید نمونه ای از این گونه ارگ های سکونت گاهی - حکومتی - تشریفاتی دانست.

به عبارت دیگر تخت جمشید یکی از پایتخت های هخامنشیان بود که در ایامی که هوای منطقه پارس مناسب بود، در آنجا اقامت می کردند و البته مرام و آیین های بسیار کهن و با اهمیت نوروز از سوی حکومت هخامنشی در این جایگاه برگزار می شد.

باید توجه داشت که تخت جمشید مانند سایر ارگ ها یا دژها در میان بیابان و دور از مرکز سکونت گاهی نبود، بلکه آن را در کنار شهری آباد و بزرگ ساخته بودند. پروفسور کخ بر اساس مطالب نوشته شده در لوح های به دست آمده در تخت جمشید اظهار داشته که شهری بزرگ در دشت واقع در پایین صفه تخت جمشید به نام خوادایتشیه. وجود داشت که در منابع بابلی نیز به آن اشاره شده است. در  لوح های دیوانی عیلامی به خوادایتشیه و پارسه تقریباً به یک نسبت توجه شده است. البته در ابتدای ساختن صفه و بناهای تخت جمشید در لوح ها بیشتر از شهر خوادایتشیه به عنوان مقصد سفر یا محل استقرار رئیس تشریفات نام برده شده، زیرا هنوز در روی صفه، ساختمان و تأسیسات کافی ساخته نشده بود، اما به تدریج که در کارهای ساختمانی صفه تخت جمشید پیشرفت حاصل می شد، از پارسه بیشتر نام برده می شد.

بنابراین، الگوی ساختن تخت جمشید در کنار یک شهر مانند برخی دیگر از شهرهای ایرانی پیش از اسلام و همچنین در دوران اسلامی بوده است و آنجا را می توان نوعی ارگ یا          دژ حکومتی - سکونتی گاهی دانست که بخشی از امور حکومتی، سیاسی، اداری و اقتصادی امپراتوری هخامنشی در آنجا انجام می شد.

درباره چگونگی ساختن بناهای روی صفه هنوز اطلاعات روشن و جامعی به دست نیامده و انتشار نیافته است. البته کتیبه ای از داریوش درباره شیوه ساختن کاخی در شوش وجود دارد که گویای چگونگی انجام فعالیت های بزرگ ساختمانی در آن دوران است و می توان حدس زد که در ساختن تخت جمشید از همان شیوه استفاده شده است. متن آن کتیبه به نقل از کتاب معماری ایران، پیروزی شکل و رنگ چنین است:

این کاخ را من (داریوش) ساختم - زیور آن از راه دور آورده شد... زمین کنده شد تا به خاک سفت (کف سنگی) رسیدم وخندقی درست شد. سپس قلوه سنگ و شفته در آن انباشته شد. در طرفی به بلندی 40 ارش و سوی دیگر تا حدود 20 ارش. روی آن شفته کاخ بنا گردید. کند و کوب و انباشتن و خشت هایی که در قالب زده شد کار مردم بابل بود. الوار کاج از کوهی آورده شد که آن را لبنان گویند. مردم آشور آن را به بابل و مردم کارکه و یونانیان آن را از بابل به شوش آوردند. چوب یکا از گاندهارا و کرمانا آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد و در اینجا روی آن کار شد. سنگ لاجورد گران قیمت و عقیق شنگرفی را از سغد آوردند و فیروزه را از خوارزم. سیم و آبنوس از مصر آمد. تزیینی که دیوارها با آن زیور یافته از یونان، عاج از اتیوپی و از هند و از رخج آورده شد ولی در اینجا روی آنها کار شد. سنگ هایی که در اینجا به صورت ستون درآمده سنگ آن را از شهری در الام به نام آبی رادو آوردند. سنگ بران و سنگ تراشان که آنها را ساختند از مردم سارد و یونان بودند. آنهایی که طلاها را به کار گرفتند مادی و مصری بودند. منبت کاران ساردی و مصری بودند. آنان که از عاج خاتم می ساختند بابلی و یونانی بودند. آن ها که به تزیین دیوار پرداختند مادی و مصری بودند. به یاری و لطف اهورامزدا کاخی باشکوه در شوش بنا نهادم. اهورامزدا مرا و پدرم و کشورم را از هر آسیبی نگه دارد.

چنان که از متن این کتیبه آشکار است، در ساختن بناهای بزرگ و مهم از مصالح و مواد غیربومی نیز استفاده می شد و در برخی از بخش های ساختمان از بهترین انواع سنگ، چوب و سایر مواد و مصالح اصلی و نیز مواد تزیینی شناخته شده در سرزمین های تابع امپراتوری هخامنشی بهره می بردند. افزون بر این از معماران، صنعتگران و هنرمندان اقوام غیرایرانی نیز استفاده می شد و به این ترتیب از همه یا بخش مهمی از تجربیات معماری و هنری آن دوران - در ایران و سایر سرزمین های تابع ایران - به بهترین شکل بهره برداری می شد. البته با اطمینان می توان اظهار داشت که برنامه ریزی، طراحی و نظارت کارها در مقیاس کلان بر عهده معماران و هنرمندان ایرانی بوده است و چنان که در بخش بعدی اشاره خواهد شد، الگوهای اساسی طراحی معماری و شهری در این مجموعه کاملاً ایرانی است.       

 (بقیه متن در ادامه مطلب)

 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

سروده وطن

 

مـن عـاشـق آن زمـیـن و دریـا و فــََرَم         که به جـز یـادِ عـزیزش دگـری نیسـت برم

آنـقـدَر خوب و فریـدست ازانـش هرجا         دست و پا را که بُـوَد سهل ، دهم نیز سرم

چه عجایب بشری در ره او جان دادند         کـه فـقـط  لایــق ایـشــان بُـوَد آن بــاغ اِرَم

گر مـرا گِرد جهان در همه اوقات برند         نـفــروشـم کَـمَـکـی زان ، بــه هـوای دگرم

من درین خـاک شـدم زاده و آماده زین         کــه هـمـه داده شَـهمَـست ز الطاف و کرم

 

تـا کـه دنیـا به قـرارسـت و رمـق در بدنم

سـر و پـای و تـن و جـانـم به فـدای وطنم

 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

شگفتی . عدالت دوران هخامنشیان

 

 

عدالت و دادرسی در عهد هخامنشیان

  

‹‹ در جوامع اولیه انتقام وسیله تشفی قلب بود و کسانی که از عمل دیگری رنج برده بودند ، سعی می کردند به نحوی شدیدتر تلافی کنند.گذشت و بردباری و عفو ، علامت نامردی و ضعف نفس شمرده می شد.اجرای انتقام ، شدید و غیر انسانی بود و هیچگونه حد و حصر و قاعده ای نداشت.بین مسوول و غیر مسوول فرق گذاشته نمی شد و کسانی که به هیچ وجه وارد نزاع و مرافعه نبودند مثل پیرمردان و کودکان مجازات می شدند!

حتی حیوانات و مردگان را نیز بی نصیب نمی گذاشتند و غالبا نعش مردگان را شلاق زده و می سوزاندند.به تدریج بزرگتران و ریش سفیدان قوم بر اثر تحولات اجتماعی در صدد بر آمدند که هر عمل بدی را بر حسب خصوصیات آن مجازات دهند و از حدود معینی تجاوز نکنند و بدین ترتیب قانون قصاص موسی فرزندان را به گناه پدران کیفر می دادند.در سفر خروج باب 20 چنین نوشته شده است:

""فرزندان را عقوبت کنم به گناه پدران تا سه عقب و چهار ، از بهر دشمنان من ، و نعمت کنم بر هزار عقب از دوستان من.""

قانون قصاص در قوانین رومی ، یونانی ، عبری ، مصری ، اسلامی نیز وجود دارد.بطور کلی هرقدر جامعه تکامل یافته باشد از شدت انتقامجویی و خودخواهی جلوگیری می شود و هر قدر جامعه عقب افتاده و بدوی است خصلت انتقامجویی شدیدتر است.

با گذشت زمان ، در جوامع قدیم هند و مصر به رئیس خانواده حق داده شد از اجرای انتقام خودداری کند.در نزد رومیها و ژرمنها سنت نیکویی وجود داشت که آن را ‹‹کمپوزیسیون›› می گفتند و آن عادت این بود که مرتکب جرم را وادار می کردند مبلغی نقدی یا جنسی به مجنی علیه یا خانواده او بدهد ، و این سنت عملا جلو بسیاری از خونریزیها و شقاوتها را می گرفت.››

 

 سازمان قضایی ایران بزرگ

در ایران عهد هخامنشی تمام قدرت و اختیارات و از جمله قوه قضایی زیر نفوذ شاه بود و هیچ حق و منطقی در برابر او عرض وجود نمی کرد.با این حال، شاه غالبا عمل قضاوت را به یکی از دانشمندان سالخورده واگذار می کرد.پس از آن ، محکمه عالی بود که از هفت قاضی تشکیل می شد و پایین تر از محاکمه های محلی بود که در سراسر کشور وجود داشت.قوانین را کاهنان وضع می کردند و تا مدت زیادی کار رسیدگی به دعاوی در اختیار ایشان بود ؛ ولی در زمانهای متاخرتر مردان و زنانی جز از طبقه کاهنان به این گونه کاره رسیدگی می کردند.در دعاوی جز از طبقه کاهنان به این گونه کارها رسیدگی می کردند.

در دعاوی ، جز آنها که اهمیت فراوان داشت ، غالبا ضمانت را می پذیرفتند و در محاکمات از راه و رسم منظم خاصی پیروی می کردند.محاکم همانطور که برای کیفر و جرایم نقدی حکم خاصی پیروی می کردند.و در هنگام رسیدگی به گناه متهم ، کارهای نیک و خدمات اورا نیز به حساب می آوردند.برای آنکه کار محاکمات قضائی به درازا نکشد برای هرنوع مرافعه مدت معینی مقرر بود که باید در ظرف آن مدت حکم صادر شود ؛ و نیز به طرفین دعوی پیشنهاد سازش از طریق داوری می کردند تا نزاعی که میان ایشان است بوسیله داور ، و به طریق مسالمت آمیز ، حل شود.چون رفته رفته سوابق قضائی زیاد شد، و قوانین طول و تفصیل پیدا کرد گروه خاصی به نام سخنگویان قانون پیدا شدند که مردم د کارهای قضائی با آنها مشورت می کردند و برای پیش بردن دعاوی خود از ایشان کمک می گرفتند.

در محاکمات ، سوگند دادن ، و واگذاشتن متهم به حکم الهی نیز مرسوم بود ، و آن چنان بود که متهم را به کار سختی چون انداختن خویش در رودخانه یا نظیر آن وا می داشتند تا در صورتی که بی گناه باشد از خطر برهد و گرنه جان خود را از دست بدهد....رشوه دادن و گرفتن را از جنایتهای بزرگ می شمردند و مجازات دهنده و گیرنده رشوه ، هردو ، اعدان بود.کمبوجیه فرمان داد تا پوست قاضی فاسدی را زنده زنده کندند و برجای نشستن قاضی در محکمه گستردند.آنگاه فرزند همان قاضی را بر مسند قضا نشانید تا پیوسته داستان پدر را به خاطر داشته باشد و از راه راست منحرف نشود.

 

  قوانین جزائی و انواع کیفر

دکتر گیرشمن می نویسد :‹‹ دانشمندانی که متون متعددی را که از داریوش در بیستون و تخت جمشید و شوش و نقش رستم باقی مانده ، مورد مداقه قرار داده اند ، وجود تشابهی بین فرمانهای او و قوانین حمورابی تشخیص می دهند.این قوانین مبنای کار مشاورین داریوش بود.این متون رسمی توسط الواح و پاپیروسها به کلیه مراکز ایالات شاهنشاهی فرستاده می شد.در روی کتیبه هایی که در آرامگاه داریوش است این جمله درخشان به چشم می خورد :‹‹ من دوست دوستان خود بوده ام.›› و در حقیقت نیز چنین بود.داریوش مللی را که سر به فرمان او می نهادند مورد احترام قرار می داد و آنها را در اقامه کلیه رسوم و آداب و قوانین خود آزاد می گذاشت. وی در کتیبه بزرگی پس از ذکر کلیه ممالکی که در زیر فرمان او هستند چنین می نویسد : ‹‹ آنچه بدی به کار رفته بود ، من به خوبی بدل کردم ، نواحیی که بین آنها....و همدیگر را می کشتند ، آن نواحی ، به لطف اهورامزدا ، دیگر همدیگر را نمی کشند و هر یک را من به جای خود مستقر کردم و آنها تصمیمات مرا اجرا کردند ، زیرا که قوی ضعیف را نمی زند و غارت نمی کند.››

معلوم است که داریوش اهمیت بسیار به اجرای عدالت می داد و قوانین او مدتی دراز پس از پایان شاهنشاهی که وی ایجاد کرده بود ، برقرار ماند. هرودوت می گوید : ‹‹ قضات شاهی که از پارسیان انتخاب می شوند وظیفه خودرا تا دم مرگ انجام می دهند ، مگر آنکه بر اثر عدم عدالت از کار برکنار شوند.آنان در محکمه داوری می کنند، قوانین ملی را تعبیر و تفسیر می نمایند و در همه امور تصمیم می گیرند.››

اما ملل مغلوب ، مانند بابل ، قوانین خاص خود را به موازات قوانین داریوش حفظ کردند.داریوش در عین حال که شدت عمل داشت طرفدار و جویای حقیقت و عدالت بوده ›› در کورش نامه می خوانیم که کورش از قول استاد خود می گوید :‹‹ عدالت آن است که به مقتضای قانون و حق باشد و هرچه از راه حق منحرف شود ستم و بی عدالتی است و قاضی عادل آن است که فتوایش به اعتبار قانون و مطابق حق باشد.››

در جای دیگر مادر کورش به او می گوید : ‹‹ در نزد پارسیها مساوات در برابر قانون را عدالت می نامند.رفتار پدر سرمشقی است از این عدالت ؛ آنچه را مملکت خواهان است همان می کند و هر چه نهی شده است از آن احتراز می جوید.او در کارها از قانون پیروی می کند نه از هوی نفس.››

‹‹بر دخمه داریوش بزرگ در صخره نقش رستم نوشته شده است که :

‹‹آنچه حق است مورد پسند من است و آنچه ناحق از آن بیزارم.››او در کتیبه های عدیده از اهورامزدا و بغان استمداد می کند تا مملکت اورا از هجوم دشمن ، خشکسالی و از دروغ محفوظ دارد.››

به عقیده امستد : " داریوش می خواست ، در دادگستری و تنظیم قوانین همپایه حمورابی باشد و وقتی عصر داریوش را با مجموعه عصر حمورابی مقایسه می کنیم ، به اندازه ای آنها رادر به کار بردن واژه و جمله بندی همانند می یابیم که به ما ثابت می شود که ‹‹ کشوردار جوان از کشوردار کهنتر تقلید می کرد.""››

امستد پس از مقایسه قوانین حمورابی با قوانین داریوش ، به این نتیجه می رسد که : ‹‹ داریوش کبیر و اندرزگران حقوقیش یک نسخه واقعی از مجموعه حمورابی در پیش خود داشتند.››

داریوش مجموعه قوانین خود را نه تنها بر سنگ بلکه بر لوحهای پخته و بر چرمهای آماده نوشت و دستور داد نام و مهر اورا در ذیل فرامین گذاشتند؛ آنگاه آن مجموعه را برای همه ملل تابعه و سرزمینهای دور و نزدیک فرستاد. داریوش تا پایان عمر به مجموعه قوانین خود می بالید و شهرت او همچون یک قانونگذار خوب پس از مرگ باقی ماند.امستد می نویسد : ‹‹ برای افلاطون ، داریوش دادگذاری بود که دادهای او شاهنشاهی پارسی را تا زمان این فرزانه نگاه داشته بود، حتی تا 218 ق.م در دوره سلوکی ها ‹‹داد›› شاه هنوز همچو قانون فرمانروا ، نقل می شد.››

به عقیده ریچاردن فرای :

در دادگستری دوران باستانی بسیاری از اصول هند و اروپا هنگام رسیدگی به دعاوی رعایت می شده است که از آن جمله سوگند را باید نام برد. داریوش شاه می گوید : ‹‹کسی که دیگری را متهم می کند برای اثبات دعوی خود باید سوگند بخورد.›› و ظاهرا در ایران مردم به اهورامزدا سوگند می خورند.در منابع اکدی و و آرامی از دو داور یعنی داور محلی و داور شاهی سخن رفته است.در منابع یونانی از سختی و قساوتی که در اجرای قوانین به کار می رفته گفتگو شده استو در منابع ایرانی همواره راستگویی وپفرار از دروغ تاکید شده است.کیفرها معمولا بسیار سخت بود از جمله کشتن ، مثله کردن و نفی بلد بسیار رایج بود و ظاهرا در دادگستری اصل مسوولیت خویشان اعمال می شد.

پلوتارک ضمن توصیف زندگی اردشیر به قسمتی از فجایع ، قتلها و شکنجه هایی که به دست اردشیر و مادرش صورت گرفته است اشاره می کند.

ویل دورانت فهرست کوچکی از جرایم و مجازاتهای آن ایام به دست ما می دهد :

"بزه های کوچک را با شلاق زدن از پنج تا دویست ضربه کیفر می دادند ، هرکس سگ چوپانی را مسموم می کرد دویست ضربه شلاق مجازات داشت و هرکس دیگری را به خطا می کشت ، مجازاتش 90 ضربه تازیانه بود.برای تامین حقوق قضات غالبا به جای شلاق زدن جریمه نقدی گرفته می شد و هر ضربه شلاق رابا مبلغی معادل 6 روپیه مبادله می کردند.گناههای بزرگتر رابا داغ کردن و ناقص کردن عضو و دست وپا ، بریدن و چشم کندن و به زندان افکندن و کشتن مجازات می کردند.

 قانون ، کشتن اشخاص را در برابر بزه کوچک حتی برشخص شاه ممنوع کرده بود ولی خیانت به وطن و هتک ناموس و کشتن و استمناء و لواط و سوزاندن یا دفن کردن مردگان ، و تجاوز به حرمت کاخ شاهی و نزدیک شدن با کنیزان شاه ، یا نشستن بر تخت وی ، یا بی ادبی به خاندان سلطنتی ، کیفر مرگ داشت.

در اینگونه حالات ، گناهکا را مجبور می کردند زهر بنوشد یا اورا به چهار میخ می کشیدند یا به دار می آویختند ، سنگسارش می کردند یا جز سر ، بدن اورا در خاک می کردند ، یا سرش را میان دو سنگ بزرگ می کوفتند . با قوانین و قشونی که یاد کردیم شاه ایران در پایتختهای خود که در پاسارگاد ، پرسپولیس (تخت جمشید ) ، اکباتانا و بیشتر اوقات در شوش بود ، استانهای بیستگانه کشور را اداره می کرد.

بعضی از این مجازاتها ی وحشیانه در طول تاریخ بین ترکان و سایر اقوامی که به ایران راه یافتند ، معمول گردید . به عنوان میراثی برای بشریت برجای ماند.

سر پرسی سایکس ، محقق و مورخ انگلیسی ، از این که در قوانین ثابت ولایتغیر ماد و پارس حتی برای جرمهای کوچک ، مجازات اعدام منظور شده اظهار تعجب نمی کند و این روش را محصول فقدان زندانهای منظم و کمی رشد اجتماعی مردم آن ایام می داند و می گوید :

" در کشور خودمان (مقصود انگلستان است) بعد از جلوس ‹‹ملکه ویکتوریا›› نیز سرقت گوسفند مجازات قتل داشت.››

هرودوت خود مدعی است که پارسها ‹‹ محکومین را زنده و در حالی که سر آنها به پایین معلق بوده در قبر مدفون می کرده اند.›› در اینکه بعضی از سلاطین هخامنشی از جمله کمبوجیه با نهایت استبداد و خودسری حکومت می کرده اند، هیچ شک و تردید نیست ؛ از جمله به قول هرودوت ، کمبوجیه ، فرزند دلبند ‹‹پرگز اسپ›› دوست مورد اعتماد خود را هدف تیر قرار می دهد و این عمل سفیهانه را دلیل اصابت نظر خود می شمارد.

‹‹آنچه بین کمبوجیه و پرگز اسپ گذشته نظیر واقعه ای است که در گذشته بین آژیدهاک و سردار او هارپاک روی داد....همانطور که آژیدهاک با قتل فرزند هارپارک و چشانیدن گوشت او به پدر انتقام نافرمانی اورا گرفت در اینجا نیز کمبوجیه نافرمانی احتمالی پرگزاسپ رابا قتل فرزند او انتقام می کشد ؛ با این تفاوت که گوشت فرزند را به خورد پدر نمی دهد....››

به نظر داندامایف :

برای آگاهی نسبی از قوانین و نظامات عهد هخامنشی ، مطالعه نامه هایی خطاب به ساتراپها ، متضمن شکایات مردم ، فرامین حقوقی ، قوانین مربوط به آزادی برده ها ، اسناد اداری ، مکاتبات رسمی مامورین و مقامات عالی رتبه ایرانی ، مکاتبات جنگجویان مهاجر ‹‹الفانتین›› به نام های هرموپول ، فیو ، لسوان با یکدیگر و با حکام شهرستان یهودا ، صورت مجلس های مربوط به هبه و هدایا ، قبوض مربوط به دیوان ، قرار داد های مربوط به فروش اموال ، گزارش های کارکنان و مسئولین معابد ، عقدنامه ها ، دستورهای مربوط به طرز اداره املاک و جمع آوری خراج و مالیات و طریقه معامله و سلوک با بردگان ، اطلاعات و اخبار مربوط به مجازات ها و فرار و مرگ بردگان ، فرامین پادشاهان و اوامر و دستورهای ساتراپها و قبوض مربوط به پرداخت خراج و فهرست های مربوط به خدمات نظامی ، کتیبه های تاریخی و کتب مذهبی و ادبیاتی که جنبه روایت و داستان دارد ضروریست .

 

جستارهای وابسته :

 آنچه ایران به جهان آموخت

فرهنگ غنی ایرانی چیست ؟

کورش بزرگ از دید بزرگان جهان

زندگی کوروش بزرگ هخامنشی

دایره المعارف مشاهیر ایران زمین

تمدن کهن ایران زمین از دید بزرگان

هویت ملی ایرانیان به روایت تصاویر

جعل تاریخ ایران در هفته نامه اشپیگل

تاریخچه نام , فرهنگ و هنر کهن ایران

زندگی نامه داریوش بزرگ هخامنشی

تاریخ اجتماعی ایران باستان (حمورابی)

رفاه و تامین اجتماعی در عصر هخامنشیان

تاریخ گزنوفون-کوروپدیا-زندگی کوروش بزرگ-به زبان انگلیسیPDF

 اصلاحات داریوش بزرگ و نظام اجتماعی-اقتصادی حکومت هخامنشیان

 

گردآوری و پژوهش :

 آریادخت ایرانی از پایگاه آریارمن , بن مایه کتاب تاریخ اجتماعی ایران تالیف مرتضی راوندی . برداشت این جستار با ذکر نام و آدرس پایگاه آزاد است .

 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

مفاخر . ملک الشعرای بهار

 

 

شادروان ملک الشعرای بهار

 


محمد تقی، پسر محمد کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی است و در سال 1304 هـ ق. در مشهد به دنیا آمده است. پدر بهار با آنکه ملک الشعرای زمان خود بود دوست نداشت پسرش به شعر و شاعری روی آورد، اما علیرغم خواست پدر، بهار شاعری را از چهارده سالگی آغاز کرد. در اوایل، اطرافیان فکر می کردند که او اشعار پدرش را به نام خودش می خواند و شاعر بودن بهار را باور نداشتند. سرانجام کار بهار با مدعیان به جایی رسید که قرار شد بهار به صورت بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفشان می گویند، درحضورجمع شعری بسازد . در مجلسی که به همین منظور ترتیب داده شده بود از بهار خواستند تا با چهار کلمه : چراغ، نمک ، چنار و تسبیح، چهار مصراع به وزن رباعی بگوید و بهار این رباعی را در چند لحظه ساخت:

به خــرقه و تسبیح مرا دید چو یـار                    گفـتـا ز چـــراغ  زهـد نـایـد انـوار

کس شــهد ندیده اسـت در کـان نمـک                   کس میوه نچیده است از شاخ چنار


باز رباعی دیگری با این چهار کلمه مطرح شد: خروس، انگور، درفش، سنگ و او این رباعی را ساخت:
 

برخاست خروس صبح برخیز ای دوسـت               خـون دل انــگور فکـن در رگ و پــوسـت

عشق من و تو قصه مشت است و درفش            جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست


پس از مرگ پدر بهار، به فرمان مظفرالدین شاه ، لقب ملک الشعرایی به پسر واگذار گردید. محمدتقی تخلص خود را نیز از "بهار شیروانی"، یکی از شاعران عهد ناصرالدین شاه گرفت.

"بهار" ادب فارسی را نزد پدر آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدر در مجالس آزادی خواهان شرکت می کرد و در سال 1324 هـ.ق که نهضت مشروطه به پیروزی رسید، "بهار" بیست سال داشت.

"بهار" در دوره استبداد صغیر در خراسان به چاپ روزنامه خراسان پرداخت و بعد از فرار محمدعلی شاه که در همه شهرها جشن برپا شد، اشعاری سرود که در جشنهای ملی مشهد خوانده می شد.

او در سال 1328 هـ.ق در مشهد به انتشار روزنامه "نوبهار" پرداخت که به علت حملات تند بر ضد فشار روسها و دخالت آنان در سیاست داخلی کشور اهمیت خاصی داشت و پس از یک سال انتشار توقیف شد. بهار سپس روزنامه ای به نام "تازه بهار" را چاپ کرد که آن هم توقیف شد و بهار به تهران تبعید گردید.

اشعار آغاز جوانی بهار، که ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود، بیشتر زمینه های مدح داشت، مانند: مدح امام هشتم ، مدح حضرت ختمی مرتبت، مدح مظفرالدین شاه . . . و بهار در آن اشعار از استادان قدیم شعر فارسی پیروی می کرد
و به هویت ملی و تاریخ پر افتخار ایران زمین عشق می ورزید . بهار سروده های بسیاری از ستایش ایران و تمدن ایران از خود به جای گذاشته است .

بعد از مشروطیت و ورود به جرگه آزادی خواهان او شعر خود را وقف آزادی کرد. اشعار "بهار" در این دوره پرشور و صمیمی است او با سیاستهای استعماری به پیکار برمی خیزد.

او با تصویر اوضاع و احوال زمان خود، مردم را به شرکت امور سیاسی و اجتماعی فرا می خواند.
پس از جنگ جهانی اول "بهار" که به تهران تبعید شده بود به مشهد بازگشت و چاپ روزنامه "نوبهار" را از سرگرفت. در سال 1332 هـ.ق به نمایندگی مجلس برگزیده شد و به تهران آمد و نزدیک سه سال به انتشار روزنامه "نوبهار" ادامه داد.

"بهار" در سال 1334 هـ.ق با ایجاد جمعیتی به نام "دانشکده"، شاعران و نویسندگان جوان را در آن جمعیت گرد آورد و در سال 1336 هـ.ق به انتشار مجله "دانشکده" دست زد. این مجله اگر چه بیش از یک سال دوام نکرد، اما از بهترین مجلات آن زمان بود.

"بهار" در دوره چهارم مجلس نیز به نمایندگی انتخاب شد و با مرحوم مدرس در صف اکثریت بود و از سران معروف گروه اکثریت به شمار می رفت.

"بهار" در ششمین دوره هم به نمایندگی مجلس رسید و بعد از آن دیگر به مجلس قدم نگذاشت.
بعد از این سالها "بهار" رو به تدریس و تعلیم آورد و هفده سال از عمر اخود را به دور از سیاست گذراند.
بعد از شهریور ماه 1320 هـ. ش مدتی به وزارت فرهنگ منصوب شد و وزارت او چند ماهی بیش نپایید. بهار در دوره پانزدهم هم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به مجلس رفت اما به سبب مبتلا شدن به بیماری سل برای معالجه به سوییس سفر کرد.

او پس از معالجه در 1328 هـ.ش به ایران بازگشت و در اول اردیبهشت ماه 1330 هـ.ش درگذشت.
بهار از یک سو شیفته نمونه ها و یادگارهای شعر قدیم است و از سوی دیگر از تحول زمان بیخبر نیست. به سبک و زبان و آهنگ گویندگان قدیم سخن می گوید و با این همه میل دارد روشهای جدید را با اصول شعر کهن سارش دهد.

بهار با همه میل و ادعا به تجدد دوستی، می کوشد که افکار و احساسات خود و مسائل نوین را در همان اشکال و قالبهای کهن بریزد . مستزادهای او از نظر روان بودن و هماهنگی در مضامین و مصراع های بلند و کوتاه بسیار جالب است.

 در مثنوی ها و قطعات، غالباً نکات و معانی اخلاقی به کار برده است و لحن بیان نظامی و سنایی و جامی را به یاد آورد. او در همان حال که به حافظ و سعدی و عراقی نظر دارد، لغات و اصطلاحات خاص اهل سیاست و روزنامه نویسان هم عصر خود را نیز به کار می برد.

قصاید او محکم و سنگین و گرم است. شور حماسی که در طبع او هست، قصایدش را والا  و باشکوه کرده است. البته سردی حرمان و نومیدی نیز در قصایدش به چشم می خورد.

اشعاری که بهار برای دوستان خود سروده، همه لطیف و ساده و آکنده از شوق و صفاست.


مزیت سخن بهار در این است که توانسته است الفاظ ساده و عامیانه را در میان لغات و ترکیبات کهنه و جاافتاده سبک خراسانی و سبک عراقی وارد کند

 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

توانمندی زبان پارسی

 

توانمندی زبان پارسی دربرابر زبان تازی (عربی)

 

توانایی زبان فارسی در واژه‌سازی

حتما در مدرسه ,تلویزیون , مسجد و ... این مطلب را شنیده اید که زبان عربی کاملترین زبان است و به همین علت خداوند قرآن را به زبان عربی نازل کرده است!! اما آیا این سخن درست است؟  آیا قوانین گیج کننده صرف و نحو زبان تازی را که در مدرسه به کودکان ایرانی می آموزند به یاد دارید؟! (عدد معدود , صفت موصوف , اعلال ,اعراب............!!!!) . گویی اینکه همین قوانین هم توسط دانشمندان ایرانی مثل ابن سیبویه و اخفش و غیره بر اساس قرآن و لهجه قوم قریش تنظیم و استاندارد شده است چون هر قوم و قبیله تازی لهجه و قوانین مختلف خودشان را داشته اند.

اگر منظوراز آموزش زبان تازی آشنایی با مفاهیم قرآن است باید بگویم که خود عربها هم چیز زیادی از آن  متوجه نمی شوند . (این را من نمی گویم بلکه دقیقا جمله و مثال بالا را از زبان یک عرب عراقی شنیده ام.) پس آیا بهتر نیست به جای آموزش بیهوده و وقت تلف کن و هزینه بر عربی , معانی اصیل قرآنی و اسلامی را بیشتر و بهتر به بچه مدرسه ایها آموزش داد؟

به سخن گفتن تازیان در شبکه های تلویزیونی و رادیویی گوش کنید . چنان با درشتی و زبری واژه ها را بر حلق و زبان می رانند که انگار چیزی در گلویشان گیر کرده.......

ال ال ح ال ع ال ظ ال ص .... ال ال ال......!!

این همه از آن تازیان بیابانگردی بوده که کار و افتخارشان دزدی و راه زنی و کشتار بیگناهان و جمع آوری غنایم و تجاوز به زنان و دختران بوده (و هست) .

تازیان بیابانی که به فرموده خداوند پست ترین مردم و کافر ترین و دورو ترین مردم و نفهم ترین نسبت به دین خدا هستند....

الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدروا ان لا یعلم ......... (سوره توبه آیه 97)

و در جاهای دیگر قرآن مانند سوره شعرا و... بر این مطلب تاکید شده است.

آیا به جملات عربی دقت کرده این که ناقص و نا تمام بوده و از داشتن فعل های

(است , هست , بود مانند افعال مهم to be در انگلیسی و فعل های معادل است و بود و مشتقات آنها در زبانهای زنده دنیا) محروم است؟

آیا این زبان است که با جا به جا شدن یک حرکت معنی کلمه عوض و یا حتی وارونه می شود؟!

آیا میدانید که خود تازیان هم با زبان خود مشکل دارند و بسیاری از آن قوانین عجیب را حتی خودشان هم رعایت نمی کنند؟!

آیا میدانید اعراب از 14 صیغه صرف فعل عملا فقط از 6 یا حد اکثر 8 تای آن استفاده می کنند و بقیه کار بردی ندارند؟

یذهب , یذهبان , یذهبون , تذهب , تذهبان , یذهبن , تذهب , تذهبان , تذهبون , تذهبین , تذهبان , تذهبن , اذهب , نذهب.

(حالا تازه این سالمترین فعل تازی است وای به حال معتل و مهموز و...!!!)

حالا به من بگویید آیا این نشانه کامل بودن زبان است که صیغه مذکر مخاطب با صیغه مونث غایب یکسان باشد (تذهب) همچنین برای مثنی آن ( سه بار تذهبان برای سه صیغه متفاوت!) اصلا ببینم این مثنی مسخره به چه دردی می خورد؟!

اگر زبانی پیدا بشود که برای جمع دو نفر جمع سه نفر جمع 4 نفز -5 نفر و.... صرف فعل جداگانه داشته باشد آیا آن زبان از تازی پیشرفته تر است یا گیج کننده تر ؟!

راستی چگونه ممکن است (به فرموده قرآن ) مردمی پست ترین باشند ولی زبانشان کاملترین؟!

به نظر من خداوند می خواسته قدرت و عظمت خود را نشان دهد که کتاب موزون و معجزه کلام الهی خود را در قالب این زبان ناقص نازل فرموده است. (یعنی از پست ترین مصالح بهترین چیز ممکن را ساخته)

همانگونه که دین اسلام را در بین پست ترین مردم روی زمین معرفی نموده. از طرفی به فرموده خداوند ( در سوره شعرا آیات 197 تا 202 )اگر اسلام بر ملتی غیر عرب نازل می شد آنها به علت تعصبات کور تازیانه خود آنرا قبول نمی کردند و تنها ملت اینچنین بدوی در کره زمین هستند. ( پس نعوذ با الله شاید خداوند مجبور شده قرآن را به تازی بفرستد !!!) البته این را به شوخی گفتم . چون خداوند خود بهتر می داند و ما نادان هستیم.

در اینجا خلاصه ای از تحقیقات دانشمند بزرگ ایران زمین جناب آقای پروفسور محمود حسابی که علاوه بر درجه علمی در فیزیک و ریاضی , ایشان بر 5 زبان (فارسی,تازی , انگلیسی , فرانسه , آلمانی) به طور کامل و ریشه ای مسلط بوده و با 10 زبان دیگر هم آشنایی داشته اند را در مورد توانمندی زبان فارسی و زبانهای آریایی ( اوستایی - پهلوی . . .  ) بر زبان های دیگر به ویژه تازی را ذکر می کنم.

بیا ییم ارزش زبان شیوا و آهنگین و زیبا و توانای فارسی را بدانیم و آنرا پاس بداریم و از زنگار واژگان لاتین و تازی پاکش کنیم.

جستار زیر، نوشتاری بسیار گویا و شیوا از روان‌شاد دکتر محمود حسابی، دانشمند بزرگ و فرزانه ایرانی، است که توانایی و قدرت بالا و برتر زبان پارسی را در واژه‌سازی، در مقایسه با بسیاری دیگر از زبان‌‌های جهان، با شرح و بیانی دانشوارانه و روش‌مند، به نمایش می‌گذارد و به دشمنان فرهنگ و هویت ریشه‌دار ایرانی، پاسخی کوبنده و درهم‌شکننده می‌دهد.

 

مقاله پژوهشی دکتر حسابی :

در تاریخ جهان، هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. در آغاز تاریخ، آدمیان زندگی قبیله‌ای داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پیدایش کشاورزی، دوره ده‌نشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دوران کشورگشایی‌ها و تشکیل پادشاهی‌های بزرگ مانند پادشاهی‌‌های هخامنشیان و اسکندر و امپراتوری رم بوده است. پس از آن، دوره هجوم اقوام بربری بدین کشورها و فروریختن تمدن آن‌ها بوده است. سپس دوره رستاخیز تمدن است که به نام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسان بودند. می‌گویند که وسایل جنگی سربازان رومی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومی بوده که ضامن پیروزی آن‌ها بوده است. همچنین وسایل جنگی مهاجمین مغول و ملل متمدن چندان فرقی با هم نداشته است.

از دوران رنسانس به این طرف، ملل غربی کم‌کم به پیش‌رفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آن‌ها به اندازه‌ای کامل شد که ملل دیگر را یارای ایستادگی در برابر حمله آن‌ها نبود. هم‌زمان با این پیش‌رفت صنعتی، تحول بزرگی در فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد؛ زیرا برای بیان معلومات تازه، ناگزیر به داشتن واژه‌های نوینی بودند و کم‌کم زبان‌های اروپایی دارای نیروی بزرگی برای بیان مطالب مختلف گردیدند.

در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق پی به عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند که این عقب‌ماندگی را جبران کنند. موانع زیادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت و یکی از آن‌ها نداشتن زبانی بود که برای بیان مطالب علمی آماده باشد. بعضی ملل چاره را در پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی برای بیان مطلب دیدند؛ مانند هندوستان، ولی ملل دیگر به واسطه داشتن میراث بزرگ فرهنگی نتوانستند این راه حل را بپذیرند که یک مثال آن، کشور ایران است.

برای بعضی زبان‌ها، به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران کم‌بود واژه‌های علمی، کاری بس دشوار و شاید نشدنی است، مانند زبان‌های سامی ,که اشاره‌ای به ساختمان آن‌ها خواهیم کرد.

باید خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌های خارجی، در هر کدام از رشته‌های علمی خیلی زیاد است و چند میلیون است. پیدا کردن واژه‌هایی در برابر آن‌ها کاری نیست که بشود بدون داشتن یک روش علمی مطمئن به انجام رسانید و نمی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمین در این کار پُردامنه به جایی رسید و این کار باید از روی اصول علمی معینی انجام گیرد تا ضمن عمل، به بن‌بست برنخورد.

برای این که بتوان در یک زبان به آسانی واژه‌هایی در برابر واژه‌های بی‌شمار علمی پیدا کرد، باید امکان وجود یک چنین اصول علمی‌ای در آن زبان باشد. می‌خواهیم نشان دهیم که چنین اصلی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی است توانا، در صورتی که بعضی زبان‌ها ,گو این که از جهات دیگر سابقه درخشان ادبی دارند ,ولی در مورد واژه‌های علمی ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت می‌کنیم که عبارت‌اند از: زبان‌های هندواروپایی (Indo-European) و زبان‌های سامی (Semitic) [= زبان‌های: عبری، عربی]. زبان فارسی از خانواده زبان‌های هندواروپایی (آریایی) است.

در زبان‌های سامی واژه‌ها بر اصل ریشه‌های سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند که به نام ثلاثی و رباعی گفته می‌شوند و اشتقاق واژه‌های مختلف براساس تغییر شکلی است که به این ریشه‌ها داده می‌شود و به نام ابواب خوانده می‌شود. پس شمار واژه‌هایی که ممکن است در این زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم دارد با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی. پس باید بسنجیم که حداکثر شمار ریشه‌های ثلاثی چه قدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) به کار می‌بریم. حداکثر تعداد ریشه‌های ثلاثی مجرد مساوی 19656 (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش)می شود و نمی‌تواند بیش از این تعداد ریشه ثلاثی در این زبان وجود داشته باشد . درباره ریشه‌های رباعی می‌دانیم که تعداد آن‌ها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ریشه‌های ثلاثی است، یعنی تعداد آن‌ها در حدود 1000 است. چون ریشه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد که به جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که یکی از آن‌ها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشه‌هایی که در بالا حساب شده است، چندهزار می‌افزاییم و جمعاً عدد بزرگ‌تر بیست و پنج هزار (25000) ریشه را می‌پذیریم.

چنان که گفته شد، در زبان‌های سامی از هر فعل ثلاثی مجرد می‌توان با تغییر شکل آن و یا اضافه [کردن] چند حرف، کلمه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول می‌باشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامی مختلفی اشتقاق می‌یابد: اول، نام‌های مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شیوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معنی. با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته می‌شود که از هر ریشه‌ای حداکثر هفتاد مشتق می‌توان به دست آورد (البته در عمل حدود 3/1 آن کاربرد دارد.). پس هر گاه تعداد ریشه‌ها را که از 25000 کم‌تر است در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر کلمه‌هایی که به دست می‌آید 1750000 = 70 × 25000 ( که یک عملا حدود 600000 ششصد هزار تا یعنی یک سوم آن قابل استفاده است) کلمه است. یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان است، این است که برای تسلط یافت به آن باید دست‌کم 25000 (بیست و پنج هزار) ریشه را از برداشت و این کار برای همه مقدور نیست، حتی برای اهل آن زبان، چه رسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از 600 هزار عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر این که معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی می‌بینیم که عده زیادی کلمات به وسیله یک جمله بیان شده است، نه به وسیله یک کلمه! مثلاً کلمه Confronation که در فارسی آن را می‌شود به «روبه‌رویی» ترجمه کرد، در فرهنگ‌های فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»!!! کلمه Permeabtlity که می‌توان آن را در فارسی با کلمه «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگ‌های عربی چنین ترجمه شده است: امکان قابلیة الترشح!!!

اشکال دیگر در این زبان‌‌ا، این است که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معانی مورد لزوم است و باید تعداد زیادتر معانی میان تعدا کم‌تر کلمات تقسیم شود، پس به هر کلمه‌ای چند معنی تحمیل می‌شود در صورتی که شرط اصلی یک زبان علمی این است که هر کلمه‌ای فقط به یک معنی دلالت بکند تا هیچ گونه ابهامی در فهمیدن مطلب علمی باقی نماند. به طوری که یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار می‌کردند، در یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند که در برابر کلمات بی‌شمار علمی که در رشته‌های مختلف وجود دارد، آکادمی مصر که در تنگنای موانع [یاد شدن در] بالا واقع شده است، چنین نظر داده است که باید از به کار بردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هندواروپایی استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمه Cephalopode که به جانوران نرم‌تنی گفته می‌شود مانند «اختاپوس» که سر و پای آن‌ها به هم متصل‌اند و در فارسی به آن‌ها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمه « رأسه رجلیه !!» را پیش‌نهاد کرده‌اند که این ترکیب به هیچ وجه عربی نیست. برای خود کلمه Mollusque که در فارسی «نرم‌تنان» گفته می‌شود، در عربی یک جمله به کار می‌رود: «حیوان عادم الفقار»!

قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌های هندواروپایی است. می‌خواهیم ببینیم چگونه در این زبان‌ها می‌شود تعداد بسیار زیادی واژه علمی را به آسانی ساخت. زبان‌فارسی دارای شمار کمی ریشه در حدود 1500 (هزار و پانصد) عدد می‌باشند و دارای تقریباً 250 پیشوند (Prefixe) و در حدود 600 پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آن‌ها به اصل ریشه می‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلاً از ریشه «رو» می‌توان واژه‌های «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژه‌های «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، ملاحظه می‌کنیم که ریشه «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف». با فرض این که از این تغییر شکل ریشه‌ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه‌ها را همان 1500 بگیریم، ترکیب آن‌ها با 250 پیشوند، تعداد 375000 = 250 × 1500 (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست می‌دهد. اینک هر کدام از واژه‌هایی که به این ترتیب به دست آمده است را می‌توان با یک پسوند ترکیب کرد. مثلاً از واژه «خودگذشته» که از پیشوند «خود» و ریشه «گذشت» درست شده است، می‌توان واژه «خودگذشتگی» را با افزودن پسوند «گی» به دست آورد و واژه «پیشگفتار» را از پیشوند «پیش» و ریشه «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه 375000 واژه‌ای را که از ترکیب 1500 ریشه با 250 پیشوند به دست آمده است با 600 پسوند ترکیب کنیم، تعداد واژه‌هایی که به دست می‌آید، می‌شود 225000000 = 600 × 375000 (دویست و بیست و پنج میلیون !!!!!!!!!!!!!). باید واژه‌هایی را که از ترکیب ریشه با پسوند‌های تنها به دست می‌آید نیز حساب کرد که می‌شود 900000 = 600 × 1500 (نهصد هزار). پس جمع واژه‌هایی که فقط از ترکیب ریشه‌ها با پیشوندها و پسوندها به دست می‌آید، می‌شود: 226275000 = 900000 + 375000 + 225000000 یعنی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. در این محاسبه فقط ترکیب ریشه‌ها را با پیشوندها و پسوندها در نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشه. ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیاده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خردپیشه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکیب‌های بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همه ترکیب‌های ممکن را در زبان‌های هندواروپایی بخواهیم به شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته قابل توجه این است که برای فهمیدن این میلیون‌ها واژه فقط نیاز به فراگرفتن 1500 ریشه و 850 پیشوند و پسوند داریم، در صورتی که دیدیم در یک زبان سامی (تازی) برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دست‌کم 25000 ریشه را از برداشت و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.

اساس توانایی زبان‌های هندواروپایی در یافتن واژه‌های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان‌های هندواروپایی است و دارای همان ریشه‌ها و همان پیشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان‌های مختلف هندواروپایی متفاوت است ولی این تفاوت‌ها طبق یک روالی پیدا شده است. توانایی‌ای که در هر زبان هندواروپایی وجود دارد، مانند یونانی و لاتین و آلمانی و فرانسه و انگلیسی، در زبان فارسی هم همان توانایی وجود دارد. روش علمی در این زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و برای زبان فارسی به کار بردن آن‌ها بسیار ساده است. برای برگزیدن یک واژه علمی در زبان فارسی فقط باید واژه‌ای را که در یکی از شاخه‌های زبان‌های هندواروپایی وجود دارد با شاخه فارسی مقایسه کنیم و با آن هم‌آهنگ سازیم.

 

پژوهش و گردآوری از محمدرضا , ارشام پارسی . برداشت این نوشتار با ذکر نام و آدرس پایگاه آزاد است

 

 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:10 عصر

پیشگفتار . جنگهای تاریخی ایران زمین

 

 

با سلام به تو فرزند ایران ، ایرانی که همواره مهد تمدن و نیکی بوده و هست . ایرانی که همیشه مهد پرورش انسانهای نجیب و با فرهنگ و نیکو سرشتی همچون کورش و داریوش ، باربد ، مرداویچ ، آرش ، آریوبرزن ، اشک ، بابک ، جمشید ، تنسُر ، خسرو پرویز ، رابعه ، خیام ، رستم ، سورنا ، شاپور ذوالاکتاف ، ابولولو ، سیاوش ، فردوسی ، سعدی ، کاوه آهنگر ، حافظ ، کمبوجیه ، کیومرث ، انوشیروان دادگر ، برزویه ، مازیار ، مهران ، نادر ، یعقوب لیث ، نظامی و هزاران سرافراز میهن پرست دیگر بوده و هست .سلام به تو میراث دار پاکی و نور .

 

ایران و ایرانی ، یگانه همراهانی  بوده و هستند که از هزاران سال پیش (به قدمت تاریخ) تا کنون به نام ایران و ایرانی در کنار هم زیسته اند و حماسه ها آفریده اند . این خاک پاک همواره گندم رویانید و چشمه ها  جوشانید و حیات را از بهر ایرانی دوانید ، و ایرانیِ نیک سرشت ، همواره تا پای جانِ شیرین ، از کیان این سرزمین اهورایی پاسداری کرد . تا امروز  من و تو به خود ببالیم که زائیده این خاکیم و فرزندان این چنین پدران

 

 می خواهم فرزندان ایرانم را از دلاوری ها و تا پای جان ایستادن های پدرانمان ، آگاه تر کنم .

به خود می بالم که در تاریخ ، هیچگاه پدرانمان با هدف تاراج و یغماگری و نابود ساختن سرزمین و تمدنی دیگر ، آغاز کننده جنگ نبوده اند و هیچ نبردی را با هدف تهاجم به انجام نرسانده اند ، چون به نظراین بنده کوچک ، نیازی به این گونه رفتار نداشته اند . این خاکِ پاک ، همه چیز را برای ایجاد تمدنی بزرگ و شایسته به ایرانیانِ نیک نهاد هدیه کرده بود ؛ آب گوارا ، خاک همچون زر ، هوای دل انگیز و آتش ( که ایرانیان کشف کردند) . دیگر نیازی به چپاول ، غارت ، به آتش کشیدن و دست اندازی به ناموس دیگران نبود  و اساساً  اقوام دیگر چیزی نداشتند که ایرانی به زور از آنها بستاند  . همه چیز بود : سرزمینی نیکو و تمدنی شایسته .

 

ایرانی به هر کجا که پای نهاد نیکی و فرهنگ را گسترانید ، شرافت و انسانیت را ارزانی کرد و تمدن را هدیه داد . بابل ، مصر ، یونان ، ترکستان و سرزمینهای بسیار دیگر

بابلیان ، ایرانیان را فرستاده خدای خویش می خواندند (مردوک) . مصریان ، ایرانیان را جانشینان فراعنه می دانستند . بسیاری از دانشمندان و مورخان یونانی که امروز به عنوان اولین های علوم شناخته شده اند ، روزگاری در ایران تحصیل و خدمت (خدمت در ارتش) کرده اند  و نمونه های بسیار دیگری بدینگونه .

ایران مهد تمدن بود و ایرانی اشاعه دهنده آن

 

در این بخش شرح مختصری از جنگهای ایران باستان و همچنین ایران بعد از اسلام را ارائه می دهم تا خودمان را بهتر بشناسیم

 

ماکان.ح

 

( فهرست نبردها در ادامه مطلب )

 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:8 عصر

ساخت پرس پولیس

perspolis  برای ساخت پرسپولیس از 25000 نفر کارگر که 1000 نفر از انها استاد کار 

بودند استفاده کرد که همه حقوق گیر بودند نه برده .

در صورتی که فراعنه مصر برای ساختن اهرام خود مردم را اجیر میکردند.

کاخ داریوش (پرس پولیس) 50 سال به طول انجامید که داریوش برای ساختن کاخش از 

  معماران کشورهای چون یونان مصر بابل لیدی استفاده کرد. 


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:8 عصر

داریوش

  کارهای بزرگ داریوش

 

این ها قسمتی از کارهای با ارزش داریوش بود     

1)جایگزین کردن خط فنیقی به جای خط فارسی قدیمی که بسیار سخت بود و تعداد معدودی از

موبدان بودند که می توانستند بخوانند یا بنویسند

2)الزامی کردن تحصیل علم و احداث مدارس

3)ترجمه اوستا از زبان باختری به فارسی

4)تغییر تقویم (از ماه 36 روز به 12 ماه 30 روز)

5)تعیین قوانینی بر مبنای احتیاجات فوری واجتماعی مردم که عبارت بودند که عبارت بودند

از :

1))سازمان سرباز گیری  2))سازمان آب  3))جاده سازی  4))پست و تلگراف (چاپارخانه)

5))ثبت املاک 

6)حفر کانال سویز

7)ساخت پرسولیس

8)سد سازی برای ضد قحطی در هند

                                       


نظر شما( )
?زمانی

یکشنبه 87/8/12  ساعت 2:8 عصر

کوروش کبیر

                

                        منشور آزادی  بشر                        کوروش کبیر اولین کسی بود که منشور ازادی بشر را بنا نهاد0 کوروش بعد از به تصرف در اوردن بابل تمام یهودیانی که در اسارت پادشاه بابل(بخت النصر) بود را ازاد کرد و با مقداری زیادی پول و دهها کاروان ?تحت حمایت گروهی از سپاهیانش عازم اورشلیم(فلسطین کنونی) کرد ? تا بتوانند با پولی که کوروش به انها داده بود بتوانند معبد خود را که بعدها هیکل نام گرفت رابسازند و زندگی خوبی را داشته باشند0 و از این رو یهودیان وی را ناجی خود می دانند  و به او ارج می نهند و وی را مسیح خود نامیدند 

 


نظر شما( )
<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آرگ
نی زن
[عناوین آرشیوشده]

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

168567

بازدید امروز

16

بازدید دیروز

11


 RSS 


 درباره خودم


 لوگوی وبلاگ

زیگورات

 اوقات شرعی

 فهرست موضوعی یادداشت ها

 آرشیو

مهرماه 87
آبان ماه 87

لوگوی دوستان


اشتراک